خیالِ تنیده

شاه نشین چشم من، تکیه گه خیال توست

خیالِ تنیده

شاه نشین چشم من، تکیه گه خیال توست

خیالِ  تنیده

بسم الله



خیالی خودکامه
در هم تنیده بالا می رود
تا به وصال برسد...




پیوندها

منِ بی دل

چهارشنبه, ۱ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۱۲:۰۷ ب.ظ



دنبال یک زندانی آمده ام. نامش داود است. راستش را بخواهی از داود غافل شدم و غفلتم باعث شد او را به بند بکشند. داود زیبا و برازنده است. چون برف سفید و چون آب زلال است. گاهی خیالش به من سر می زند و از خیالش بی تاب می شوم. اما باز غفلتی خیالش را از من می گیرد. دلم می خواهد این فراق چند ساله تمام بشود و  لبخندش را ببینم. از او بنوشم و بپوشم که سخت تیره و مکدر شده ام. به من گفته اند پشت این پنجره سه روز به تو مشغول شوم. گفته اند حتی خیال داود را از سرم بیرون کنم و فقط به تو بیاندیشم.  نمی دانم داود را به من خواهی داد یا قرار است در این سه روز او را از من بگیری تا به تو برسم!





 








پ.ن: به هر دری می زنم تا این "من" به "تو" برسد..

+ متن را ربط به دهید به ام داود و ماجرایش....







عکس نوشت: عکس از پنجره ی مسجدی است که قرار است در آن معتکف بشوم. بی ادیت. عجیب دوستش دارم...

راهنما: با موس روی متن راه بروید جای خالی ها آشکار میشود..

مخاطب نوشت: دعاگویتان خواهم بود به شرط حلالیت شما :) همه را، چه آن ها که اینجا را می خوانند و چه نمی خوانند. میهمان شهیدی خواهیم بود در اعتکاف که سخت بی تابم می کند...



+ من و عهدی با سیدابراهیم... دعا کنید برایم...



موافقین ۳ مخالفین ۰ ۹۵/۰۲/۰۱
احلام

نظرات  (۸)

خوش به حالت.
ما که توفیق اعتکاف نداریم..

انشاءالله مثل ام داود حاجت روا برگردی - از اعتکاف.

برای ما هم دعا بفرمایید.
پاسخ:
ان شالله توفیق استفاده از این فصل بهار معنوی رو داشته باشید...

چشم ان شالله برای شما و تاوان بانو دعای خوبی ها و خیرها.....
گُفتم شرابِ وَصل،به اُوباش میدهند

باخنده گُفت: بنده یِ «او»باش، میدهند


خوشا به سعادتتان 
وکلی التماس دعا برای از من جدا شدن ها و از     جدا نشدن(البته ما فن موس را بلد نیستیم)


و...
پاسخ:
یاد این شعر افتادم، گفتم مرو! خندید و رفت....

ان شالله توفیق استفاده از این فصل بهار معنوی رو داشته باشید
ان شالله او را همیشه حاضر و ناظر ببینیم 

۰۱ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۹:۰۰ پلڪــــ شیشـہ اے
سلام آبجی

دلت بهاری. روحت بهاری. بسی دعامون کن. 
+ متن و عکس دلبرانه است.
پاسخ:
سلام آباجی

برای شما بیشترتر
+ما اینیم دیگه :)
۰۲ ارديبهشت ۹۵ ، ۰۹:۳۸ انــــــ ـار
التماس دعا
خیلی زیاد
خیلی خیلی زیاد...
پاسخ:
دعاگو بودم عزیز جان
نه تصویری بود، نه مجسمه‌ای. یک دیوار گچیِ سفید. زانو زدم. حالت عجیبی داشتم، گریه‌ام گرفته بود. کسی نبود که از او خجالت بکشم. شروع کردم مثل بچه‌ی کوچولویی زار زدن. من از خدای جاهای ساده و زیبا خیلی خوشم می‌آید. از خدای مسجدها، حسینیه‌ها، کوه‌ها و حتا مغازه‌های ساده. برعکس من از خدای جاهای پرزرق و برق و از آن خداهای دهاتی خر کن لجم می‌گیرد. به‌نظرم آن‌ها اصلا خدا نیستند. فقط کارشان این است که غریب‌ها را هاج و واج کنند و سرشان را با دو آجرِ ابلق و کاشیِ فیروزه‌ای شیره بمالند.

رضا امیر خانی
من او
پاسخ:
خدا را در جاهای ساده و گمنام یافتم....


ممنون از متن
سلام
قبول باشه
دعا کردین دیگه؟
پاسخ:
سلام 
بله بله
:)
سلام
قبول باشه 
منم دعات کردم زیاااااد
آدم هوایی که میره زیارت سفرش مثل یه خواب میمونه 

پاسخ:
سلام
برای تو هم قبول باشه
دعا نمی کردی که محوت می کردم :)
پس من باید خاکی برم تا یکم خوابم عمیق بشه 
بسته دیگه، سفر بعدی میایی پیش من. آیکون خشانت

سلام
.
.
.
.
خوش بسعادتت آرزو بدل ماندیم  برای اعتکاف و شاغل بودنمان شد طوق گردنمان تا هیچ وقت این سعادت نصیبمان نشود . دیر فهمیدم و از شما تقاضای دعا نیافتم . ان شاء الله حاجت روا شوید در این سه روز.
یاحق
پاسخ:
سلام خانم داداشی

امسال که اتفاقا موقعیت خوبی برای شاغلین بود، با یک روز مرخصی
در دعای جمعی من قطعا حضور داشتید..
عاقبت به خیر بشوید

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">