خیالِ تنیده

شاه نشین چشم من، تکیه گه خیال توست

خیالِ تنیده

شاه نشین چشم من، تکیه گه خیال توست

خیالِ  تنیده

بسم الله



خیالی خودکامه
در هم تنیده بالا می رود
تا به وصال برسد...




پیوندها

عبد بودن

يكشنبه, ۲۱ شهریور ۱۳۹۵، ۱۰:۵۵ ب.ظ


یک زمانی فکر می کردم روزها باید عصیان کنم و شب ها به تمام عصیان هایم اعتراف کنم و با چشم های قرمزم با آرامش بخوابم. اما کم کم ماجرا عوض شد. عصیان دیگر دو شیف کار می کرد. روز و شب نمی شناخت. حالا کمتر وقت اعتراف و چشم قرمز کردن می رسد. اسیر روز مرگی نیستم. اسیر عصیانم.
امروز دلم برای تمام عبادت هایی که دودشان کرده بودم سوخت. دلم می خواست برگردم به  اوان جوانی و جلوی خدا با همان چشم های قرمز بایستم و بگویم خدایا منم همان عبد عاصی ات! حتی اعتراف به عصیان هم خودش کیف دارد جلوی خدا!
خط های آخر دعا بود. یکبار خواندم، عربی اش را. دست و پا شکسته فهمیدم منظور چیست ولی باز هم ترجمه را خواندم، باز هم عربی. الهی ان رجائی لا ینقطع عنک و ان عصیتک...











پ.ن: خیلی ببخشید پست ناقص به اتمام می رسد. خبر شهادت فردی رو آوردن که بسیار برام مهم بودن. هر چقدر هم که براشون آرزوی شهادت کرده باشم، برام باور کردنی نیست. کاش دروغ باشه. وای چقدر بدبختم..
وای









موافقین ۴ مخالفین ۰ ۹۵/۰۶/۲۱
احلام

نظرات  (۴)

۲۱ شهریور ۹۵ ، ۲۳:۰۰ پلڪــــ شیشـہ اے
شکّه شدن ..

۲۱ شهریور ۹۵ ، ۲۳:۴۴ د‌ل‌باخته ..
وای بر من اگر ببینم چشم 
رو به رویای عشق بسته شود..
فبای شی ء استقبلک یا مولای؟!
ابسمعی؟
ام بصری؟
ام بلسانی؟
ام بیدی؟
ام برجلی؟
الیس کلها نعمک عندی؟!!
و بکلها عصیتک یا مولای ...
طاعت از دست نیاید گنهی باید کرد

در دل دوست بهر حیله رهی باید کرد


خبر شهادت....

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">