خیالِ تنیده

شاه نشین چشم من، تکیه گه خیال توست

خیالِ تنیده

شاه نشین چشم من، تکیه گه خیال توست

خیالِ  تنیده

بسم الله



خیالی خودکامه
در هم تنیده بالا می رود
تا به وصال برسد...




پیوندها

شانزدهمین پرده شب جمعه

جمعه, ۸ بهمن ۱۳۹۵، ۰۱:۴۹ ق.ظ




 




یخچال را باز می کنم. سه تا آب پرتقال و دو قالب کره ی کج و معوج برای صبحانه پیدا می کنم. دکمه چای ساز را می زنم. ملحفه تخت را مرتب میکنم. در میزند. سه تا نان را لای روزنامه پیچیده است. خوشحالم که چیزی برای خواندن پیدا می کنم. می گوید که اول صبحی خنک است همین حالا برویم بهتر است. کره ها و آبمیوه ها شکم سیر کن نیست ولی چاره ای نیست باید امروز یخچال را خالی کنیم. سریع آماده می شوم. مانتوی نخی با گل های بته جقی ام را می پوشم. روسری کرمم را سر می کنم. پشت پنجره می روم و باز منظره ی این چند روزه را نگاه می کنم. پرچم روی گنبد به خواب رفته است. دیگر از فردا پشت هیچ پنجره ای نخواهم بود که چنین منظره ای داشته باشد. می رویم تا آخرین سهم حرممان را بنوشیم...









پ.ن: سیستان و بلوچستان پایتخت نیست، خانه های گلی و چپرهایش هم مثل پلاسکو نیست، به خاطر همین ویرانی شان سر و صدایی نمی کند...




+ دیگر شراب کهنه به ما کارساز نیست

  در طرز بی قراری خود تازه ایم ما...





موافقین ۳ مخالفین ۰ ۹۵/۱۱/۰۸
احلام

نظرات  (۴)

شما از سیتان می گویید ما از همین جا بیخ گوش پایتخت
پاسخ:
شما را در بیخ گوش پایتخت چه شده؟

نیست جانِ بیقراران را به تن دلبستگی

پیش پای موج،ساحل گر نباشد گو مباش

پاسخ:
موجیم که آسودگی ما عدم ماست...
ما یار ندیده تب معشوق کشیدیم...
پاسخ:
بلی بلی...
۱۱ بهمن ۹۵ ، ۱۶:۴۷ پلڪــــ شیشـہ اے
خیلی به دلم نشست این پست.
قربون خودت و قلمت برم نویسنده خوش نویسم.
پاسخ:
خدا نکنه دختر
قربون خدا بری

خوشحالم که خوشت اومد

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">