خیالِ تنیده

شاه نشین چشم من، تکیه گه خیال توست

خیالِ تنیده

شاه نشین چشم من، تکیه گه خیال توست

خیالِ  تنیده

بسم الله



خیالی خودکامه
در هم تنیده بالا می رود
تا به وصال برسد...




پیوندها

ماه بر فراز مانیفست

سه شنبه, ۱۲ بهمن ۱۳۹۵، ۰۷:۰۲ ب.ظ








کتاب ماه بر فراز مانیفست از آن کتاب هاست که خودش را به تو می چسباند و تا ته تواش را درنیاوری رهایت نمی کند. هر چند داستان نوجوان بود ولی خوب داشتم فکر می کردم نوجوان های ما به چنین درجه ای رسیده اند یا نه!؟

خوب بگذریم از اینکه چقدر داستان پردازی خوبی کرده بود. یعنی از داستان هایی که هیچ توصیفی هدر نمی شود خوشم می آید. از هر چیزی منظوری و هدفی داشت

آبیلین دختری است که به شهر پدر خود یعنی "مانیفست" خوانده می شود تا داستان زندگی پدر را برایش بگویند و تا آخر داستان همه چیز تو را شگفت زده می کند (جذابیت را خیلی خوب در آدم ایجاد کرد و هیچگونه لوس بازی نداشت)

اما راجع به محتوای پنهان و شاید آشکار باید بگم که

خوب آمریکایی ها داستان نویس های خوبی پرورش می دهند (خدا رو چه دیدی شاید ما هم در رفتیم آمریکا، البته بعد از تغییر ملیت و دین. وگرنه ترامپ راهمون نمیده :) شوخی می کنم، بعد نگید آمریکایی زده است همون طور که بهم گفتید کمدم :) ) و این داستان هم برنده برگزیده جایزه نیوبری بوده و قطعا نکاتی درخور باید باشد تا آمریکایی ها چیزی را بولد کنند. خیلی ساده باید بگم که بعد از خواندن کتاب دوست داشتم تاریخ آمریکا را حسابی بخوانم (چقدر ما کتاب می نویسیم که دیگری را جذب کنیم تا تاریخ کشورمان را بخواند؟) جالب است که داستان از مهاجران صحبت می کند مهاجران مجاری و ایتالیایی و ... و تلاش این ها برای آمریکایی شدن. (هر چند خود همون مدعیان آمریکایی بودن هم مهاجرن یا بهتر بگم غاصب!!) به نظر من آمریکایی بودن چیزی است به نام غاصب بودن :) زیرکی برای غصب کردن معدن، مردم شهر مانیفست را که مهاجر بودن در واقع آمریکایی میکرد. شاید در ظاهر آمریکایی بودن را نیاورده بود ولی خوب کاملا میشد درک کرد.

و چقدر باید بعد از این داستان دلت پر غرور میشد راجع به سربازان آمریکایی!! چه شرافتمندانه رفتند و مثلا در فرانسه به شهادت رسیدند

نکته ای که خیلی بیشترتر من رو به فکر واداشت استفاده این ها برای دین بود. در داستان به طور خوبی از کلیسا و مراسمات دینی استفاده شد تا دین را تبلیغ کند. موعظه گری که در میان مردمان فقیر شب ها را به صبح می گذراند و زن راهبی که کودک های شهر را به دنیا میاورد. و چه خوب مسیحیت بروز می کند

واقعا کتاب پر قدرتی بود از خیلی جهات. بخوانیدش حتما و لذت ببرید :)







پ.ن: ببخشید اینقدر سیاسی شد :) اگر همه تان می خواندید یه جلسه نقد و بررسی داستان می گذاشتیم و مصداقی شرحش می دادیم :)






موافقین ۴ مخالفین ۰ ۹۵/۱۱/۱۲
احلام

نظرات  (۳)

۱۲ بهمن ۹۵ ، ۲۲:۱۲ آرزوهای نجیب (:
بیا ازم یه تشکر ویژه کن که این کتاب رو معرفی کردم(:
پاسخ:
واقعا باید ازت تشکر ویژه کنم

خوب اجرای تشکر ویژه:
بسم الله الرحمن الرحیم
اینجانب احلام
از شخص شخیص آرزوهای نجیب (: تشکر می نمایم بابت معرفی این کتاب خوب

والسلام
:))
۱۲ بهمن ۹۵ ، ۲۲:۵۹ آرزوهای نجیب (:
نمیری ((:
کتابم که چاپ شد از این مدل پست ها برام بنویسی ها:آیکون آدم های پررو
پاسخ:
:))
تو چاپ پشه کتابت که دیگه بنر روی بنر
خیالت راحت از اون بابت :)

اللهم ارزقنا وقت وسیط
آمین.

•_• خیلی نامردیه...من وقت ندارم

همونم که دارم میکشم -_-
پاسخ:
بابا تو که داری کر و کر کتاب می خونی
وقت وسیط داری که

اون وقتایی که تو خیالشو داری والا واسه منم پیش نمیاد

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">