حال بیا و..
سه شنبه, ۳ اسفند ۱۳۹۵، ۰۴:۴۸ ب.ظ
خدا تلاطم دل را آفرید
تا عمیقا بدانیم که تنهاییم
پ.ن: همیشه قبل از نوشتن قصه ای اضطراب دارم. ولی وقتی چند خطی به شخصیت هایم جان می دهم، همه چیز محو می شود. این روزها مضطربم. شاید قرار است قصه ای متولد شود. کاش کسی دو دستی دلم را می گرفت تا نلرزد. شخصی پر زور. شخصی که کارش گرفتن دل های لرزان باشد...
+ ممنونم از 432 بابت دعای مجیر. کاری بود. عمیق تر شد این ...
۹۵/۱۲/۰۳
از دلِ بی تاب در یک جا نمی گیرم قرار
اضطرابِ گوهر غلطان کم از سیماب نیست.
یک تشکر ویژه به شما بدهکارم. کار بسیار با ارزشی بود.