بی عنوان اصلنشم
دیروز استاد چند دقیقه ای گریزی به سرقت علمی و اینکه چه اتفاقی برای پایان نامه اش افتاده و.. زدند. چیز عجیب غریبی نبود. ولی واقعا تاسف بار است. دزدی مال را می شود طوری تحمل کرد ولی دزدی علم و ادب برای من خیلی سنگین تر است! بارها هم در جاهای مختلف می بینم که مطلبی خیلی راحت به نام دیگری می خورد. تازه طرف خیلی هم مصر است که کار خودش است!
خیال کنید مثلا من یک روز تمام بنشینم و خیال روی خیال جمع کنم و تمام احساسات نگفته را به زبان بیاورم بعد یک نفر بگوید این را خود خودم گفته ام! واقعا این سرقت خیال چیز بیخودی از آب درخواهد آمد!
در سرقت مادی بخواهیم خوب و بد به قضیه نگاه کنیم یا از بی پولی است یا از حریص بودن و.. ! ولی در سرقت علم و ادب واقعا چه چیزی آدم را مجبور به دزدی می کند؟ جنبه ی پر رنگ قضیه روانشناسی و عقده های درونی است! خودخواهی ها و..
و البته گاهی به خاطر کسب موقعیت بهتر علمی و.. که آن هم به همان روان طرف برمی گردد!
در هر صورت مراقب ذهنتان باشید که دزدی نبردش :)
پ.ن: استادی که در تصویر می بینید یکی از اساتیدی است که به نظرم به شعور استادی رسیده. این شعور استادی بسیار بسیار مهم است. استادی که علم را خوب می فهمد و دانشجو را صاف می برد در خانه ی دانش می گذارد به شعور استادی نایل آمده. متاسفانه بعضی از اساتید کاری جز مچ گیری ندارند، در حالی که می توانند چند سانت پایین تر بیایند و دست گیر باشند. حرف از اساتید و.. خیلی زیاد است. بیخیالش
+ راجع به کتاب هایی که امسال خوندید فکر کنید. در پست های بعدی می خوام ببینم چه ها کرده اید :))