خیالِ تنیده

شاه نشین چشم من، تکیه گه خیال توست

خیالِ تنیده

شاه نشین چشم من، تکیه گه خیال توست

خیالِ  تنیده

بسم الله



خیالی خودکامه
در هم تنیده بالا می رود
تا به وصال برسد...




پیوندها

بیایید صلح کنیم

پنجشنبه, ۲۱ تیر ۱۳۹۷، ۱۲:۰۸ ب.ظ


چقدر خوب است روزی دو ساعت برق میرود. دیروز حتی دو ساعت صبح و دو ساعت عصر برق رفت. آخر وقتی برق میرود دیگر آدم رسمآ فلج میشود. من که اینطورم. حتی حوصله ندارم گاز را روشن کن، چون فندکش به برق وصل است. نه لبتابی و نه مقاله ای نه پنکه و کولری، نه اتویی و نه ماشین لباس شویی. و خیلی چیزهای دیگر. 

همه چیز ملغی میشود و آدم میداند که دو ساعت در گرما باید بشیند و جنگ و صلح بخواند! گرماگرم جنگ و شکست! راستی کجای کتاب به صلح میرسند؟

شاید ما هم با اداره برق به صلح برسیم و این جنگ را به پایان برسانیم. تا کی ما همش مصرف کنیم و آن ها به اجبار قطع کنند؟

آی مردم بیاییم صلح را به جان بخریم

دو ساعت در گرما بنشینیم و کتاب بخوانیم، فارغ از این دنیایی برقی!

چرا تن به جنگ می دهید؟





پ.ن: به نظرم اگر کار خیلی ضروری ندارید، روزی فقط نیم ساعت از اینترنت استفاده کنید، آنقدر کیف میدهد! باور کنید یک زمانی ما نمی دانستیم اینترنت با کدام ط نوشته می شود و خیلی هم حالمان خوب بود!






موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۷/۰۴/۲۱
احلام

نظرات  (۸)

ساده ای خواهر من 
اگه یک قدم عقب بشینیم ٢۴ساعته قطع می کنند

اصلا صلح بعد از جنگ معنی پیدا میکنه
هرچه جنگ خونین تر صلح شیرین تر😁😁😁
پاسخ:
من که میگم مذاکره کنیم
چه کاریه اینقدر عرق بریزیم :)
مذاکره بهتر از مقاومته

تا جنگ نباشد، مزۀ صلح، دلچسب نیست.

امروز، در جنگ ناجوانمردانۀ شرکت برق علیه مردم بینوا، یخچال فریزر مظلوم ما به شدت آسیب دید و از پا افتاد. اما جنگ همچنان ادامه دارد و پیروزی از آن ماست.
لطفاً مراقب لوازم برقی خود باشد. مبادا صلح شما را غافل نماید!
پاسخ:
وای چقدر بد
همیشه برای وسایل مهم برقی محافظ داشته باشید
پس تلفات زیاد شده
باید حسابی جنگ رو داغ نگه داریم
اصلا صلح بی صلح
۲۲ تیر ۹۷ ، ۱۴:۳۸ پلڪــــ شیشـہ اے
دقیقا.اون سری قشنگ من نشستم یک عاشقانه آرام بخونم، اما خب تا بشینم و بخونم و اینا درخواستی صادر شد :)) بعدم برق اومد و هی ظرفا چشمک میزدن.
اینجا توی سکوت و نسیم و صدای جیرجیرک روستا هم میچسبه یک عاشقانه آرام 
ما رفتیم رد خوندنمون :)) عزت زیاد
پاسخ:
به به
روستا رفتن مبارک باشد
چند وقتی هست که به فکر رفتن و زندگی در روستا هستم ولی هنوز یکدله نشدم
البته یکی از گزینه های زندگی مون شهر اصفهان بود
صرفا به خاطر نظم و فرهنگ مردمانش
والا چیه این بیغوله تهران
یه لحظه چشمم افتاد به پاسخی که زیر نظر «پلک شیشه ای» دادی؛
 یه هو این شعره که همیشه برا خودم میخونم، از ذهنم گذشت که میگه:
برای تو شدم بیمار خسته
فرستادم برِت گل دسته دسته
تو را تا مادرت گهواره بسته
دل ما رو خدا یکباره بسته
جونی جونی یار جونی
رشتی و مازندرونی
من برم تنها میمونی...

هعیییی
پاسخ:
اوه چه شعری میخونی..
حالا نه خانی رفته و نه خانی اومده، هیچکسم تنها نشده
والاع

ولی قشنگه شعره :)
۲۳ تیر ۹۷ ، ۱۲:۴۸ پلڪــــ شیشـہ اے
روستا ساکن نیستیم متاسفانه ها. چون کار نیست اینجا، آبم نیست واسه تولیدی راه انداختن.
بابت دید و باز دید از پدربزرگ محروم مون تا چهلم هر آخر هفته میاییم روستا.
پاسخ:
بله متوجه شدم که سفر است :)

ان شالله روستاها رو به توانمندی برن
۲۳ تیر ۹۷ ، ۱۲:۵۰ پلڪــــ شیشـہ اے
:)) بله بله شهر خوبیه.
آروم و ساکت. هیاهو و شلوغی تهران و نداره.
اجاره خونه و ایناشم کمتره.
فقط فرصت های شغلیش مثل تهران نیست.
پاسخ:
به به اجاره خونه کمترم آرزوست

فرصت ایجاد میکنیم :)  ما می توانیم
شما مردشی بشین همینجا فرصت ایجاد کن :/
[ آیکون نگاه چپ چپ و هزارتا بد و بیراه]

والاع تر!
پاسخ:
مگه من جایی میخوام برم؟
والاع

آهان کامنت ها
صرفا دل گپه و فکر و خیال و..
شایدم رفتیم
دور باید شد از این خاک غریب...
واقعا باید دور شد...
۲۵ تیر ۹۷ ، ۱۳:۳۶ سوره کوثر
اینجا شاید!
 اما  ...
در جایی - همین ایران خودمان - فقط کافی است برق برود. همه چیز می رود. کاش واضح نباشم که چه میگویم. 
پاسخ:
بله واضح نیست

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">