آخر تا کی؟
دوشنبه, ۲۱ آبان ۱۳۹۷، ۱۲:۱۱ ق.ظ
یکی از خوبی های وبلاگ این است که آدم در وسط هر گونه شلوغی و دغدغه ای و شادی ای که باشد توی فکرش هست که جایی را دارد که آن را بروز دهد. (بگذریم از خیل آدم هایی که دم به دقیقه زندگی شان را در اینستا و.. به سمع و نظر جهانیان می رسانند) روی صحبتم با بلاگرها است که منظور این حرف مرا می فهمند.
اما خوب صحبت اینجاست که یکی از ضعف و یا شاید قوت های وبلاگ این است که مانع از این می شود که همه چیز را بنویسی. و حتی شاید میایی کلی درد و غر بنویسی می بینی تهش یک متن طنز نوشته ای و شاید هم بالعکس.
کلا این مکث و تامل در پست گذاشتن در وبلاگ، من یکی را تا به حال خیلی راضی نگه داشته. چون وقتی پست می گذارم با خودم می گویم این کلمات ارزش این را دارد که حتی یک نفر وقتش را برای خواندنش بگذارد یا نه!!
خلاصه من هنوزم با وبلاگ حال می کنم. همانطور که بعضی مادرهای ما هنوز با همان گوشی دکمه ای های قدیمی حال می کنند.
چند روزی است میایم اینجا که خاطرات سفر اربعین را بنویسم ولی دلم می خواهد به همه بگویم چرا اینقدر تنبل شده ام؟؟
و بعد با خودم دو دوتا چهارتا می کنم و می گویم خوب که چی ؟ چه چیز می شود جماعت را به چنین چیزی آگاه کنی؟
شاید باید این وقت شب که هر کاری کردم مستند زندگی مارک تواین را دانلود کنم و نشد باید این حرف را اینجا میزدم.
جمعه صبح ناخودآگاه رفتم سمت کتاب حرکت ع. صاد و چمباتمه زدم و دقیق و دقیق تر خواندمش. یک ساعت، دو ساعت، سه ساعت.. تشنه می شدم ولی باز هم جواب را نمی یافتم.
جوابی که در تمام این سال ها از تمام رندان عالم فقط شنیده ام که باید در درون خودت پیدا بکنی اش!
آخر ای رندان عالم! حفاری درون من باید چند سال طول بکشد؟
پ.ن: آدمی که بداند دردش چیست اما نتواند درمانش کند خیلی برایش سخت می گذرد. چون به قدری توانش از بیماری گرفته شده که توان مقابله را ندارد
بگذر نوشت :) می دانم آن یار دلنوازم فقط می خواهد مُصر بودن مرا ببیند. فقط همین.
۹۷/۰۸/۲۱