خیالِ تنیده

شاه نشین چشم من، تکیه گه خیال توست

خیالِ تنیده

شاه نشین چشم من، تکیه گه خیال توست

خیالِ  تنیده

بسم الله



خیالی خودکامه
در هم تنیده بالا می رود
تا به وصال برسد...




پیوندها

۶ مطلب در تیر ۱۳۹۷ ثبت شده است





می دانستم که امکان ندارد بیایی

اما خیال آمدنت شیرین ترین خیالی بود که می توانستم برای آن شب داشته باشم

دعوتت کردم

نیامدی

اما هدیه ای ارسال کردی

که اکنون جزو باارزش ترین دارایی های من است

ممنووووووون بابای ماهم






پ.ن: آنقدر که جناب هم سر از به دست آوردن این انگشتر خوشحال شدند از به دست آوردن من خوشحال نشد :)))))







+ هدیه حضرت آقا: قرآن. کتاب خانواده. انگشتر. چادر





۸ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۸ تیر ۹۷ ، ۱۴:۵۰
احلام


بعضی ها برایشان سخت است که یک کتاب 4 جلدی بخوانند. مثل کوهی است که در اولین نگاه با خودشان می گویند عمرا بتوانم آن را صعود کنم! پس کلا بی خیالش می شوند. ولی باید بگم جنگ و صلح از آن کتاب هاست که دوست داشتم بیشتر از 4 جلد بود :)

وقتی تولستوی صحنه های سربازی مغرور در طلوع صحنه ی جنگ توصیف میکند آنقدر دل انگیز است که اصلا انگار نه انگار جنگ است! و بیشتر صحنه ای عاشقانه به نظر میرسد

وقتی دشمن خود را نه احمق بلکه نابغه جنگی میداند کیف میکنم. آدم یکجورهایی هم دشمن را دوست دارد هم خودی را :)

از یک شخصیت که همه از او بدشان آمد من یکی خوشم آمد، آن هم پدر ماریا و آندره، به شدت سخت گیر ولی انسان! دخترک احمقش را با سختگیری اش نجات داد! 




پ.ن: تولستوی هیچ چیز اضافه ای نساخته و این یکی از حسن های کتاب است. چون اغلب کتاب های چند جلدی از توصیف ها و مطالب بی ربط پر می شوند. 



+ پیش به سوی جلد 2 :)



۹ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۶ تیر ۹۷ ، ۱۳:۱۱
احلام


چقدر خوب است روزی دو ساعت برق میرود. دیروز حتی دو ساعت صبح و دو ساعت عصر برق رفت. آخر وقتی برق میرود دیگر آدم رسمآ فلج میشود. من که اینطورم. حتی حوصله ندارم گاز را روشن کن، چون فندکش به برق وصل است. نه لبتابی و نه مقاله ای نه پنکه و کولری، نه اتویی و نه ماشین لباس شویی. و خیلی چیزهای دیگر. 

همه چیز ملغی میشود و آدم میداند که دو ساعت در گرما باید بشیند و جنگ و صلح بخواند! گرماگرم جنگ و شکست! راستی کجای کتاب به صلح میرسند؟

شاید ما هم با اداره برق به صلح برسیم و این جنگ را به پایان برسانیم. تا کی ما همش مصرف کنیم و آن ها به اجبار قطع کنند؟

آی مردم بیاییم صلح را به جان بخریم

دو ساعت در گرما بنشینیم و کتاب بخوانیم، فارغ از این دنیایی برقی!

چرا تن به جنگ می دهید؟





پ.ن: به نظرم اگر کار خیلی ضروری ندارید، روزی فقط نیم ساعت از اینترنت استفاده کنید، آنقدر کیف میدهد! باور کنید یک زمانی ما نمی دانستیم اینترنت با کدام ط نوشته می شود و خیلی هم حالمان خوب بود!






۸ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۱ تیر ۹۷ ، ۱۲:۰۸
احلام


■ ساعت 15:15 قطار مشهد

■ زن سی ساله از خانه تکانی آمده..

■ قبل از نماز صبح دو تا مرد کمک کردند به مرد دیگر تا روی پریز گوشی اش را بزند به شارژ..

■ سه شنبه برف آمد. از صبح تا شب

■ از پله های زیرزمین که می روم پایین بچه ای انگار گم شده باشد، می خواهد از پله ها پایین برود. مادر پایین پله هاست. دست مرا میگیرد و پایین می رود. عش می کند از خنده..

■ مردی با بسته ی سبزی از باب الجواد داخل می شود..

■ پیرزنی در ورودی ضریح، به زمین میخورد و خون از سرش می آید. ترافیکی عظیم ایجاد کرده. من: بکشیدش یه کناری...

■ پیر پالان دوز

■ بچه ای که توپش توی صحن جلوی من قل می خورد

■ آزادی. من مرده. آن ها مرده. آن ها را آورده اند و من خودم آمدم

■ صبح، غش کردن زن، آب آوردن من

■ جلوی سالن غذا. فیش غذا. اشک..




پ.ن: این جملات و کلمات ناهماهنگ و بی ربط اما پر از مفهوم را دیروز لابلای دفترچه ای قدیمی پیدا کردم. این جملات یادداشت های من در سفرم به مشهد بود. شاید میخواستم چیزهایی توی سرم از یادم نرود.. چقدر حالا برایم ارزشمند هستند.. اصلا یادم نیست چه سالی بوده، اما اسفند بود این را به یاد دارم...



#شب شهادت امام صادق است و ما هوای صحن و سرای رضا داریم.. دعا کنیم برای همدیگر.. برای ایمان مان.. برای ایمان مان...



۶ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۷ تیر ۹۷ ، ۲۰:۴۴
احلام





بعد از صد و چهل و نه سال وقتش رسیده است.







+ نمی دانم چرا دنبال یک زمان خاص برای خواندنش می گشتم. آخر تولستوی برای من با تمام نویسندگان عالم فرق می کند. و شاید اصلا نباید اینقدر دیر جنگ و صلح را می خواندم. ولی به هزار و یک دلیل حالا وقتش رسیده است.

و چقدر حرف دارم با تولستوی....



راستی شما چه می خوانید؟ اصلا چیزی می خوانید؟




*و صد البته که نسخه 4 جلدی نشر نیلوفر و ترجمه سروش حبیبی را می خوانم! و چه ستمی است کسی آن نسخه تک جلدی را بخواند






۹ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۲ تیر ۹۷ ، ۱۷:۱۲
احلام



چرا همیشه شب های امتحان اوج ایده ها و اوج کارهای خوب نکرده میاد سراغ آد

یعنی الان اونقدر که داستان پرورش دادم تو سرم یکم درس میخوندم یکم امتحان گرم تر برگزار میشد

والاع





پ.ن: جالبیش اینجاس که بعد امتحان کاملا فروکش میکنه :) و این یعنی ذهن اهمال کار بنده خوب میتونه گولم بزنه :)

البته داستانی این چند روز نوشته بودم که شاید دوست داشتم اینجا بزارم ولی نمیدونم چرا میلمان نکشید :)




+بنازم چشم مستت را چه خوش صید دلم کردی...



۵ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۳ تیر ۹۷ ، ۲۳:۵۸
احلام