رنج آید همیشه، تو چه می کنی؟
صبح که از خواب بیدار میشم با خودم میگم امروز دیگه کم نمیارم!
و این کم نیاوردن در طول روز متغیره، گاهی همون صبح نرسیده به ظهر، گاهی بعدازظهر و اغلب شب ها دیگه عملا کم میارم!
ذهنم هنوز اونقدر قوی نیست که کنترلش کنم و بپذیرم کمبودها و ناکامی ها رو
یعنی اصلا قرار نیست ما هیچوقت کم نیاریم. مگه میشه آدم کم نیاره
باید زود بلند شدن و زودتر تغییر موضع دادن رو یاد بگیریم.
دیروز هیچ حوصله نداشتم نقاشی م رو به اتمام برسونم. چون یکم توی فرم ایراد داشت کارم حاضر نبودم درستش کنم
میگفت ولش کن، خراب شده
با بی حوصلگی تمام باز بیشتر و بیشتر گند میزدم به نقاشی
تا اینکه شب گفتم نه، میشه درستش کرد، ناامید نشو
خودمو مجبور کردم فقط ادامه بدم
دیدم کم کم فهمیدم چطوری میتونم اصلاحش کنم، خشم و بی حوصلگی فروکش کرد
درصد بالایی اصلاح شد و کار به اتمام رسید
گاگینز حرف خوبی میزنه تو صفحات آخر کتابش:
اما صدای بیرونی نیست که شما را از پا درمی آورد. آنچه به خود میگویید اهمیت دارد. مهم ترین گفت و گوهایی که در زندگی تجربه می کنید گفت و گوهایی هستند که با خودتان دارید. شما با آن ها بیدار می شوید، با آن ها راه می روید، با آن ها به خواب می روید و در نهایت براساس آن ها عمل می کنید، فارغ از این که بد باشند یا خوب!
+ صبح که بلند شدم اول کتاب تو نمیتوانی به من آسیب بزنی رو تموم کردم
خیلی دوسش داشتم
و چون داستان زندگی بود، سرعت و جذابیتش بالا بود
ما همیشه فکر میکنیم توان اونایی که دارن زیاد کار و فعالیت میکنند بالاتره، در حالی که این کتاب به من یاد داد توان اونا نیست که بالاست اونا دارن رنج و تحمل کار رو در درون شون بالا میبرن
اونا هم آسیب میبینن، خسته میشن، آش و لاش میشن ولی ادامه میدن
اونا نابغه نیستن، فقط ادامه میدن
خیلی شکستن مرزهای ذهنی گاگینز رو دوست داشتم
شاید واضح تر از دیگر افراد توضیح داد که قضیه چیه
سلام سلام
.
ممنون برای معرفی کتاب تو نمیتوانی به من آسیب بزنی.
به نظر منم حرفهایی که این جناب گاگینز در صفحات آخر کتابش نوشته، حرفهای خوب و درستیه. خداییش من بیشتر از بقیه با خودم حرف می زنم :)