خیالِ تنیده

شاه نشین چشم من، تکیه گه خیال توست

خیالِ تنیده

شاه نشین چشم من، تکیه گه خیال توست

خیالِ  تنیده

بسم الله



خیالی خودکامه
در هم تنیده بالا می رود
تا به وصال برسد...




بایگانی
آخرین مطالب
پیوندها

دور و بری های مسموم

سه شنبه, ۳ مهر ۱۴۰۳، ۰۷:۰۶ ق.ظ

 

ببخشید اینجا از پوشک گرفتن بچه حرف میزنم

ولی مامان ها میدونند این مرحله چقدر میتونه سخت باشه

و خوب خداروشکر دیشب علیرضا در شب سوم چنان خودمختار شد که خودش رفت و کارش رو کرد و خودشم شست و برگشت :))

دیگه به این مرحله فکر نمیکردم :))

 

یه چیزی بهتون بگم

من دوستی دارم که به تازگی ها چهارمین فرزندش هم به دنیا اومد

صبح روز که میخواستم کار رو شروع کنم باهاش حرف زدم، چون علیرضا برای پوشک دراوردن حتی همکاری نمیکرد

من میگفتم یا خدا چجوری میخواد بره دسشویی

اون دوست عزیزم هم گفت آره بچه ی منم اینطوری بودن و من خیلی سخت از پوشک گرفتم، بهتره بزاری برای وقتی که حال و حوصله خودت قوی باشه و اینا

بعد ته صحبتمون به این نتیجه رسیدم که آره بابا بزار کمرم خوب بشه بعد!

 

گذشت تا علیرضا بیدار شد و من با خودم گفتم بالاخره باید این کارو بکنم بزار استارت بزنم، موفق میشم

و خداروشکر تا اینجا که در صبح روز چهارم هستیم من به شدت راضی هستم

و میتونم بگم اذیت نشدم

 

اینو میخواستم بگم من به بنده خدایی میشناختم تو اینستا که پزشک عمومی بود ولی کارهای مادرانه مفیدی میکرد

دو تا صوت از شیر گرفتن و از پوشک گرفتن داشت

من جفتش رو برای این دوستم ارسال کردم

صحبت هم کردیم باهاش

ولی جالبه

میتونم بگم چون بچه های قبلی ش رو به شیوه ی خودش انجام داده بود

حاضر نشد کارهای این دوره رو گوش کنه

اما من به شدت مقید شدم که حتما اونجوری که میگه برای خودم شخصی سازی کنم و انجام بدم اون کارها رو

و خداروشکر موفق بودم

مخصوصا تو شیر گرفتن که اصلا باور کردنی نبود

 

توی چند موردی که با این دوستم مشورت گرفتم تقریبا میتونم بگم

چیزی جز ناامیدی و اینکه حتما باید زجر بکشی و چمیدونم دیگه راهی نداره دریافت کردم

در حالی که من دنبال این بودم که از تجربیاتش استفاده بکنم

نه تنها این دوست عزیزم

بلکه تعداد مادران دیگه هم سراغ دارم که مدام این مدلی حرف میزنند و عمل می کنند

وای اصلا بچه ی من اعجوبه بود

وای بچه ی من یاد نمیگیره

وای بچه ی من به باباش رفته بدقلقه

وای من که مادرم کمک نکرد (این یه گزینه رو تو همسایه مون مشاهده کردم و چقدر دروغش برام عجیب اومد، چون مادرش دقیق 3 تا 4 ماه اولی که بچه ی سومش به دنیا اومد هر روز از صبح تا شب میومد خونه شون، و وقتی بچه ی اولش رفت مدرسه تمام اون یک سال رو هر روز اومد و بهش کمک کرد! و من نفهمیدم چرا قبل از این قضایا به من گفت که مادرم به من کمکی نمیکنه)

وای بچه ی من از اولش شب بیدار بود، اصلا نمیشه عوضش کرد

 

 

ببینید

من جدیدا بیشتر و بیشتر فهمیدم که آدم های زیادی دور و برمون هستند که فقط غر میزنند و مستاصل هستند از تغییر خودشون

مستاصل هستند از حرکت

مستاصل هستند از مشاهده ی درست زندگی شون

 

حواسمون باشه خیلی به دور و بری هامون و حرفاشون اعتنا نکنیم

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۳/۰۷/۰۳
احلام

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">