می گویند آن شخص که آنجا میبینی حسن بن علی است. میرود نزد امام حسن. هر چه از دهانش درمی آید به پدرش می گوید. آخر سب علی مُد آن روزها بود. امام حسن می گویند اهل شامی؟ او می گوید بله. ایشان می فرماید جایی برای اسکان داری؟ رنگ از رخ پریده می گوید: هنوز نه! (انگار که از گرد راه نرسیده آمده تا ادای دین بکند) . امام می فرماید به منزل من بیا و استراحت کن!
این یک نمونه ی خیلی کوچک از سیره ی امامان ماست!
به نظرتان ما بودیم چه کار می کردیم؟ یعنی بهترین عکس العمل ما چه بود؟ مثلا من خیلی خیلی خوب بودم توی دلم می گفتم بنده خدا جاهل است نمی داند بگذار برایش با آرامش توضیح بدهم قضیه چیست! بعد لبخند می زدم و می گفتم که پدر من چنین و چنان!
اما چرا امام هیچ دفاعی نمی کند؟
پر واضح است که امام با تمام مهربانی و زیرکانه با عمل خود از آبروی خاندان خود دفاع می کند.
چند وقت پیش یک روانشناسی یا نمی دانم غیر روانشناسی، خلاصه یک بنده خدایی می گفت اینقدر سریع دفاع نکنید از خودتان. مثلا وقتی همسرتان سر سفره می گوید این غذا اصلا نمک ندارد! نیازی نیست سریع دفاع کنی و مثلا بگویی: آنقدر وسط غذا درست کردن صدا کردی که آب کولر را بزن موتورش را بزن و.. حواسم پرت شد! یا اینکه بچه حواسم را پرت کرد!
خیلی آرام برو و نمکدان را بیاور و بگو ببخشید. حالا بعدا در میان کلامی می توانی بگویی که به چه علتی غذایت بی نمک شده!
یا مثلا به خاطر یک اتفاق کاملا ناگهانی یا غیر قابل پیش بینی به محل قرار دیر می رسی و طرف مقابلت به شدت عصبانی است. نیازی نیست بگویی تصادف کرده بودم یا فلان اتفاق ناخواسته افتاد. اولین کار این است که عذرخواهی بکنی. و بعد از مدتی در میان کلامت توضیح مسئله بکنی!
الحمدالله ما آدم ها برای اینکه خودمان را خیلی دوست داریم اصلا اهل صبوری و عذرخواهی نیستیم و خیلی سریع می خواهیم از کیان خودمان دفاع بکنیم.
می دانم کار خیلی سختی است. خیلی سخت چون عادت کرده ایم به دفاع جانانه از خود!
ولی بیایید تمرین کنیم این عمل را. و در مقابل هر چیزی که بر علیه مان است حداقل در ابتدا سکوت کنیم!

پ.ن: نمی دانم چه شد که این مطلب را اینجا گفتم ولی به نظرم توی زندگی ها و روابط ما این مطلب می تواند موثر باشد.
+ کاش آن دانشگاه آن مدرسه کمی زندگی کردن هم یادمان می داد...کاش...