چهاردهمین روزی خوار
مسعود دلش بند نبود برای یکجا ماندن
هر کاری را تا ته اش می رفت..
می گفت پرواز و می رفت خلبان می شد، می گفت شنا و می رفت غواص می شد!
این آخری گفت مادر می روم زیارت!
از زیارت که برگشت یک جای سالم در بدنش نبود
مسعود تا ته عشق رفته بود..
پ.ن: آخرین پیامی که مسعود برای مادرش ارسال کرده بود: باید بپرد هر که در این پهنه عقاب است/ حتی نه اگر بال و نه پر داشته باشد/ کوه است دل مرد ولی کوه نه هر کوه/ آن کوه که آتش به جگر داشته باشد/ عشق است بلای من و من عاشق عشقم/ این نیست بلایی که سپر داشته باشد..
* از زیارت برگشت. مادر که حتی دل دیدن زخم کوچک مسعود را نداشت خود داخل قبر شد و او را به خاک سپرد...
+ برای روح خستگی ناپذیر شهید مدافع حرم مسعود عسگری صلوات
ابتلائات: هنوز لحظه ای که در معراج سر به تابوت گذاشتم و چیز بزرگی طلب کردم را فراموش نمی کنم. هر چند همان شب تماس گرفتند و گفتند گر مرد رهی بسم الله! ولی هنوز خیلی مانده شهید عسگری عزیز.... این شهید بزرگوار عنایات بسیار می کنند. حتما از ایشان طلب کنید.
- مجنون حریف غصه لیلا نمی شود...