بیست و چهارمین روزی خوار
پنجشنبه, ۱۰ تیر ۱۳۹۵، ۰۴:۰۵ ب.ظ
گفتم: حسن شدیم هشت نفر!
حسن خیلی جدی گفت : خوب عملیات مون امام رضا میشه دیگه!
عملیاتمان تمام شد
اما حسن عملیات را با زیارت اشتباه گرفت و رفت برای دیدن ارباب..

پ.ن: حسن یک دست لباس نظامی روی در کمدش میخکوب آماده گذاشته بود. می گفت: می خواهم آقا هر وقت امر جهاد داد بی درنگ لباس هایم را بپوشم و بروم.
*شهید حسن قاسمی داتا شهیدی بود از خطه ی علی بن موسی الرضا...
+ برای روح دلیر شهید مدافع حرم حسن قاسمی دانا صلوات
پ.ن: همه ی شهدا از یک جایی، دیگر در زندگی شان بی پروا می شوند. آنقدر جدی معامله می کنند که ذره ای به سمت فسخ معامله خودشون نیستند. خوب است آدمی در خواسته اش جسور و پر تلاش باشد. با سستی کسی به جایی نرسیده!
۹۵/۰۴/۱۰