روز نوشت
فکر کنید سر رسید خاطرات شخصی که همیشه ازش چیزهای ناقصی شنیده اید افتاده
است دستتان، فکر می کنم کیفور می شوید که بدانید در سرش چه می گذشته. این روزها مشغول خواندن و سرک کشیدن در خاطرات یک مرد جنگی هستم. مرد جنگی که در گلف یک اتاق برای خودش دارد که دیوارهایش پر از نقشه است. مرد جنگی ای که سرش درد می کند برای شناخت دشمن. حسن باقری که به قیافه اش می خورد مثلا هفده سال داشته باشد اما بیست و شش ساله است و به اتاق فرماندهی جنگ راه یافته است. کتاب "روزنوشت" یادداشت هایی است که شهید حسن باقری در سالنامه ای یادداشت می کرده. این کتاب بی هیچ کم و کاستی همه ی دست نوشته ها و حتی حاشیه ها را جمع آوری کرده است. نمی دانم خاطرتان هست یا نه که چند سال پیش کتابی 5 جلدی به نام "گزارش روزانه جنگ" رونمایی شد. گزارش روزانه جنگ بولتن های روزانه ای بود که حسن باقری و دوستان از اخبار جنگ برای فرماندهان و ارشدان جنگ تهیه و ارسال می کردند.یعنی یک کتاب فوق العاده. اما کتاب روزنوشت که در واقع ادامه ی آن کار است، دست نوشته های شخصی شهید است که البته دور از مسائل جبهه و جنگ نیست و گزارش وار کارهایش را درونش نوشته است.
نمونه ای اتفاقی از کتاب:
چهارشنبه 9 / تیر/ 1361
صبح آمدیم قرار گاه کربلا. با برادر محسن [رضایی] و رحیم [صفوی] و دیگر قرارگاه ها راجع به طرح مانور بحث کردیم . محسن [رضایی] راجه به تشکیلات سپاه می گفت که ما کادر طراح کم داریم و نیروی عملیاتی می توانیم پیدا کنیم. راجع به تبلیغات نیز قرار شد پیگیری کنند که صدا و سیما بیشتر کار کند در این زمینه. ساعت یازده با سرهنگ [عی صیاد] شیرازی راجع به طرح و عملیات همفکری شد. ساعت یازده و نیم جلسه هماهنگی با ستاد ارتش در [قرارگاه] کربلا برگزار گردید. عصر آمدیم اهواز. خرید کردم. شام خانه بود.
[در حاشیه سالشمار آمده است:] روزه نگرفتم.
پ.ن: همانطور که از نمونه کتاب مشاهده می کنید، شاید برای بعضی، کتاب حوصله بری باشد ولی برای من جذابیت خاصی دارد و نمی توانم ازش جدا بشوم (طوری می خوانم که دیروز حواسم پرت شد و پایم خورد به عسلی و نصف ناخنم پرید و خون و.. اتفاقا آن وسط دخل کتاب یک نفر رفته بود روی مین :) بازسازی صحنه ای شد خلاصه )
سال ها منتظر بودم کتاب گزارش روزانه جنگ را گیر بیاورم و بخوانم، که نه پولش را داشتم و نه کتاب خانه ای داشت و نه در دست و بال دوستان موجود بود. ان شالله با خواندن این کتاب فرجی بشود تا آن کتاب 5 جلدی را هم گیر بیاورم برای خواندن. (خداوکیلی آدم بعضی وقت ها برای خواندن یک کتابی گلرزیان لازم می شود)
+ کتاب را دور از قهرمان سازی هایی که برای شهید حسن باقری است می خوانم. او را یک آدم عادی تصور می کنم که مثل خودم نمازش قضا می شود، با دیگری پرخاش می کند و ..
همانطور که سال ها پیش خاطرات بوتو و گوبلز و رفسنجانی و ... را می خواندم این کتاب را می خوانم و دوست دارم خود حسن باقری به من بگوید که چه کارها کرده است
+ عکس از روی جلد هم کار خودم است. ببخشید زیاد حرف زدم..