دختری در قطار بعد از تاریکی، آن سوی رودخانه زیر درختان پیاده شد :)
آن سوی رودخانه زیر درختان
ارنست همینگوی
200صفحه
معتقدند که این اثر همینگوی هیچ ارزش ادبی ندارد و از همینگوی بعید بود نوشتن چنین چیزی! ولی خوب خیلی هم اینطور نبود و شاید هم بود! یعنی به غیر از آن مکالمات سرهنگ با دختر که کل کتاب رو در بر میگرفت، بخش های مربوط به شکار فوق العاده بود! من را یاد داشتن و نداشتن می انداخت.
و باز هم معتقدند راز خودکشی همینگوی در این کتاب نهفته است. البته که من به شما چیزی نمی گویم، خودتان بروید بخوانید :)
اینکه نهلیست از کتاب های همینگوی برداشت می شود شاید درست باشد. ولی خوب دوست دارم بعد از خواندن کتاب به فکر بیافتم، از کتابی که فکری دنبالش نیست خوشم نمی آید. ساده و عمیق نوشتن همینگوی را دوست دارم.
+ فکر کنم تمام شخصیت های همینگوی در تمام داستان هایش، پولشان فقط صرف مشروبات الکلی می شود. چقدر می خوردند آخر!!!؟؟

دختری در قطار
پائولا هاوکینز
411 صفحه
نمی دانم این اعتقادم درست است یا نه! کتابی که زیادی در دست مردم عامه (عامه به معنای مردم کوی و برزن که چیزی از خاص بودن درونشان دیده نمی شود، مخصوصا دختران صورتی) باشد و تعریفات وااااای خیلی عالی بود، وااااای اصلا یه چیز دیگه بود را نمی خوانم! خلاصه هر اعتقادی هست تبدیل به عادت شده. اما عادت شکستیم و یک کتاب این مدلی خواندیم. دختری در قطار!!!! حتما شنیدید اسمش را.
اولش از زاویه ی شروعش خوشم آمد اما خوب بعد حسابی ناامیدم کرد و در آخر که دیگر کلا افسردم کرد.
داستان خیانت و جنایت و پلیس بازی و.. از این کشکیات که همه جا پر است.
البته بی انصافی است از قصه پردازی کتاب غافل بشویم، نویسنده هیچ جا اجازه نداد کتاب را زمین بگذارم. مجبور شدم یک کتاب 400 صفحه ای را یک شبه بخوانم!
+ حالا همه تعریف می کنند از این کتاب، خوب ما نمی کنیم!! راستش آثار فاخر مزه ی دهان ما را عوض کرده است (اصلا فخر فروشی نبود، اصلا) :)

بعد از تاریکی
هاروکی موراکامی
198 صفحه
هاروکی موراکامی با هر کتابش من را غافلگیر می کند. این یکی هم از این قبیل بود.
از اینکه حسی درونی یک شخصیت درون یک کتاب به چالش کشیده شود را دوست دارم. دقیقا از آن کتاب هاست که آدم می خواهد بعد از خواندنش مدام فکر کند.
از همه چیز این کتاب خوشم آمد حتی از اسمش که مفهومی چند جانبه داشت.
بگذارید کمی از کتاب را لو بدهم، کاری که هیچوقت نکردم: دختری از خانه بیرون زده و می خواهد یک شب را در توکیو بیدار بماند (صرفا همین) از طرف دیگر دختری که خواهر ایشون هست، به خواب رفته، (صرفا چون می خواسته بخوابد همین) هیچ بیماری ای وجود ندارد او فقط خوابیده آن هم دو ماه تمام....
+ اینکه کتاب حرفی برای زدن دارد و باز هم پای آمریکا در میان است تا ما را به نهلیستی دیگر بکشاند شکی درش نیست.
پ.ن: خوب سرمون شلوغ بود اما نه برای کتاب خواندن! یعنی راستش را بخواهید حالمان خراب بود، گفتیم با کتاب مست بشویم (مست شدن اصلا چیز بدی نیست، آن هم با کتاب)
روز نوشت را دهم مرداد تمام کردم، امروز هم دوم شهریور (البته این ها را اوایل هفته پیش تمام کردم) 20 روز سه تا کتاب خوب نیست ولی بد هم نیست!
+ عنوان مطلب هم مثلا هایکو کتاب است :)