دلخوش یا ناخوش، مسئله این است!
سه شنبه, ۱۱ آبان ۱۳۹۵، ۰۹:۵۷ ب.ظ
گاهی آدمی شبیه همین کابل شارژرهای موبایل می شود که از بیخ اتصال به سیم ها قطع می شود. دقیقا جایی که می خواهد برق به سوکِت برسد و باتری را سیراب کند. هیچ فشار و خم و راست کردن کابل فایده ندارد چون رشته ی اتصال قطع است. آخر هم مجبوری کابل نویی ابتیاع کنی! و آدم در این مقطع باید خودش را توی زباله بندازد و برود از فروشگاه خدا از اول خودش را بخرد! کابل هایی که می خریم شاید اورجینال نباشد اما چیزی که از فروشگاه خدا می خری قطعا اورجینال است (البته باید گفت چنین آدم هایی کم در عالم خلقت یافت می شوند)
امشب اما اتفاق دیگری برای کابل شارژرم افتاد. قالب سوکت به دو نیم تقسیم شده. نیمی از سوکت عریان شده و نیمی دیگر با پوششی صحیح و سالم. اتصال کابل برقرار است اما سوکت دو رو شده! نیمی از باطن سوکت عریان شده! (باید بگویم باطن زیبایی دارد و دوستش دارم) اما راستش وقتی به خودم نگاه کردم دیدم حالم از این دو حالت هم وخیم تر است. نقطه ی اتصالم به یک تار بند است که باید بالا و پایین بروم و فشار ها تحمل کنم تا کمی وصل بشوم و شارژ بشوم، و اما با بخش دوم. ظاهرم عجیب از رو شدن باطن می ترسد. باطنی که اگر رو بشود دیگر هیچ اتصالی رخ نخواهد داد و مثل کابل نمی توانم به زندگی ام ادامه بدهم.
درد اینجاست که دلم نمی خواهد راهی زباله دان بشوم و از پله های دستگاه الهی بالا بروم و به ویترین مغازه خدا اشاره کنم و بگویم خدا این من را می خواهم، بهایش را با خون سرخم پرداخت خواهم کرد...
غم مرا به غم دیگران قیاس مکن
که من نشانه ی غم های بی قیاس شدم...
پ.ن: شاید شب های چهارشنبه من از شلوغ ترین شب های هفته ام باشد. اما امشب کشیده شدم اینجا. آمدم بگویم احلام را دعا کنید که خطوط بالا نقش بست. دعا کنید...
۹۵/۰۸/۱۱