دوازدهمین پرده شب جمعه
بیدار شو جان خواهر، هنگامه ی نماز شب است!
زینب چشم گشود
پرده ی نیم سوخته ی خیمه در دست باد بود
عبا را دور خود پیچید
چشم بست
صدا تکرار شد:
یا ایها المزمل.....
پ.ن: یک هفته است به این تصویر فکر می کنم. دعا کنید به نتیجه ای که باید برسد..
+ ادامه مطلب هم نظر بدهید. میان وعده امتحان خوانی امروزم است :)
دستگیره ها حرف میزدند. اگر با گوش خودم نمی شنیدم چنین ادعایی نمی کردم. دستگیره درب خروجی دادگاه به لیلا می گفت زودتر بیا و من را فشار بده, بس کن این پروژه ی طلاق و طلاق کشی را. من به چهره ی بی رنگ لیلا نگاه کردم. فقط ذره ای از لبش را خورد و رنگ رژ مخملی اش پرید اما هیچ حرکتی نکرد.دستگیره نه یکبار و نه ده بار بلکه هفتاد و چهار بار این کلمات را تکرار کرد. ترسیدم حرف دستگیره را برای لیلا نقل کنم. ترسیدم همانجا دوباره کاغذی دربیاورد و رویش تقاضای طلاق بنویسد و تنها دلیلش جنون من باشد!
#ما_مجانین