علم جان کجایی؟
این چند روز را که به رسم شب امتحان درس می خواندم نظریه های زیادی از سرم گذشت. اصلا از سیستم آموزشی حرف نمیزنم. که زیاد گفته اند و شنیده ایم. فقط سوالاتی هست، آیا من دانشجوی ارشد معیار سنجشم یک ارائه ی طول ترم است و یک امتحان از جزوه ای سی صفحه ای؟ البته در شب امتحان جرقه هایی خنده دار هم به سرم زد. مثلا یکی اش این بود که، استاد همه ی این ها را بل مفصل تر می داند ما برای چه قرار است برایش بنویسیم؟ :) وقتمان را هدر می کنیم سر چیزی که هم ما می دانیم و هم استاد!! بعد هم چیزی که هست به نظرم رقابت ما به خاطر چند صدم نمره خیلی مسخره است! چرا؟؟ چون ما که ترمولک و دانش آموز نیستیم که ندانیم چطور درس بخوانیم یا بزور ننه بابا و از سر علافی که ادامه تحصیل نمی دهیم (مثلا) !!! پس همه مان نمره مان در یک قد و قواره می شود، هر کس خیلی کم بشود ببین چه بلایی سرش آمده که نتوانسته بخواند!! پس این معیار سنجش به نظرم به هیچ دردی نمی خورد.
اگر شخص شخیص بنده استاد بودم، سوال را همان اول ترم می دادم، و دانشجو باید تا آخر ترم دنبالش می دوید تا به جواب برسد!! یک دو ماراتون جذاب! شاید چیزی هم من یاد بگیرم و هم او! و سوالات مهجور هم جوابی پیدا می کرد. (عمرا جواب میافتن :))) )
همه ی این فرهنگ های جزوه خوانی مزخرف و درپیت ما را تنبل و علم را بی ارزش کرده! ایرانی ها اصلا هوش برتری ندارند، ما همه تنبلیم، دو نفر که تنبلی را می گذارند کنار می شوند قشر باهوش جامعه!!!!
پ.ن:
والا از اول ترم وقت سر خاراندن نداشتیم، از بس از ما کار کشیدن، حقا و انصافا من نباید همچین داستانی می سرودم که آی به داد علم برسید :))) ولی خوب به نظرم کیفیت باید بیش از این بود! تا من مثل سابق به این جمله نرسم: اینارو بیخیال من باید خودم همت کنم برای یادگیری نداشته ها!!!
* دو تا امتحان دادیم، خدا ختم به خیر کند الباقی را! با این تعدد نظریه بین دانشجویان سر همین جزوه ها!!