چهاردهمین پرده شب جمعه
پنجشنبه, ۲۳ دی ۱۳۹۵، ۰۸:۵۸ ب.ظ
قدمی به عقب، قدمی به جلو. او را محکم در آغوشش فشار داده و زیر عبا پنهان. جریان جاری خون، گرمش می کند. کسی از زنان را بیرون خیام نمی بیند. قدم هایش رو به جلو سرعت می گیرد. پشت خیمه ها که می رسد، عبا کنار می زند. دست کوچکش هنوز بند قبا را گرفته است. در استیصال و چاره جویی است که صدای زنانه ای می گوید: حسین...
پ.ن: گاهی باید دست به دامان نه، دست به قنداق شد...
سواران از سر نعشم گذشتند
فغان ها کردم، اما برنگشتند
اسیر و زخمی و بی دست و پا من
رفیقان، این چه سودا بود با من؟
رفیقان، رسم هم دردی کجا رفت؟
جوان مردان، جوان مردی کجا رفت؟
مرا این پشت، مگذارید بی پاک
گناهم چیست، پایم بود در خاک
.....
۹۵/۱۰/۲۳