هشتمین و نهمین روزی خوار خدا
يكشنبه, ۱۴ خرداد ۱۳۹۶، ۱۱:۱۱ ب.ظ
روزهای آخر. آن دم رفتن. همه چیز عوض شده بود. نمازها، نشستن، برخاستن، و بزرگترین عضو، نگاه. زود بود. می دانستم. اما برای او که باید موثر میشد زود نبود. باید به عشق دنیا هم چنگی میزد. لباس دامادی تنش کردم. تب کرد. تب پرواز. باید می رفت. که اگر نمی رفت شهادت هیچ معنایی نداشت.
اما با انصاف دلم آن بوسه باران دم سجاده ام را تنگ شده. همان که من بودم و تو. همان که مادر و پسری خلوت کرده بودیم. داشتی تمام بوسه های کودکی ات را جبران می کردی. دلم تنگت شده عباس!

شهید مدافع حرم، عباس دانشگر
برای روان پاک و مطهرش صلوات
+ باور کنید نمی شود از بعضی ها چیزی نوشت. مثل این شهید. زل زدم به صفحه و چیزی نیامد جز...
عباس، ثابت کردی که این جنگم خط شکن جوانی مثل تو نیاز دارد
پ.ن: جای شهید و جلاد عوض نشود!
سازش هم هزینه دارد!
مخاطب نوشت: ببخشید اگر دیروز نشد و ننوشتیم. ماه مبارک و ایام امتحانات و... دعا بفرمایید
+ باور کنید نمی شود از بعضی ها چیزی نوشت. مثل این شهید. زل زدم به صفحه و چیزی نیامد جز...
عباس، ثابت کردی که این جنگم خط شکن جوانی مثل تو نیاز دارد
پ.ن: جای شهید و جلاد عوض نشود!
سازش هم هزینه دارد!
مخاطب نوشت: ببخشید اگر دیروز نشد و ننوشتیم. ماه مبارک و ایام امتحانات و... دعا بفرمایید
۹۶/۰۳/۱۴