دهمین روزی خوار خدا
با انگشتم آب را درون اسمت تاب می دهم. امیر. یادت هست می گفتم این "ر" آخر اسمت را عاشقم. می خندیدی. یادم است، تو را نمی دانم. خیلی چیزها این روزها یادم میاد! شاید تمام دوسال را. چرا اینقدر کم؟ دولت عاشقان مگر دوساله می شود؟
آب داخل فامیلی ات را با انگشتم به بیرون هل میدهم. سیاوش پاک سرشت من. قرار بود برگردی. قرار بود از هر آتش جنگی که برخواسته بود صحیح و سالم برگردی. درست مثل سیاوش.
آب از سر اسمت دست برمیدارد. راستی گفتم اسم! یادت هست؟ اسم بچه هایمان. بچه هایی که نه تو را بابا کردند و نه مرا مادر. نازنین زهرا و محمدطاها!
اگر بودند شبیه من می شدند یا تو؟؟
_نازنین زهرا بدو بیا! رفتما
سرم را بالا می گیرم. دختر کوچولو چادرش را زیر چانه اش سفت نگه داشته و دو تا سنگ قبر آن ور تر زل زده به من!
دختر می رود.
میخندم. نازنین زهرایم را دیدم. شبیه تو شده امیرم!

شهید مدافع حرم، امیر سیاوشی
بر روان پاک و پر صلابتش صلوات
پ.ن: نتیجه رقص شمشیر عموسام با عرب سبک مغز، تهدیدهای امروز قطر است!
باز هم ذکاوت رهبری در این برهه موج می زند، که این نقدها را به آل سعود کرد!