تیتر نداره که. کتاب بخونیم

کتاب دوستانى هم هستند که از ترسِ اینکه گنجینهى کتابشان را براى همیشه از دست بدهند، هرگز کتاب امانت نمىدهند. (یک ضرب المثل قدیمى عربى اندرز مىدهد که «کسى که کتاب امانت مىدهد، یک احمق است؛ اما کسى که کتاب را پس مىدهد، احمقتر است.») من به پیروى از توصیهى هنرى میلر همیشه اهل امانت دادن کتاب بودهام: «کتابها هم مثل پول دائما باید در گردش باشند. تا جایى که بشود، قرض بدهید و قرض بگیرید؛ هم کتاب را و هم پول را! مخصوصا کتاب را؛ کتابها به مراتب بیشتر از پول، چیزى براى عرضه کردن دارند. کتاب فقط یک دوست نیست، بلکه مىتواند دوستان بسیارى برایتان به ارمغان بیاورد. زمانى که با ذهن و روحتان صاحب کتابى هستید، ثروتمندید. اما وقتى آن را به شخص دیگرى بدهید، سه برابر ثروتمندید.»
– از متن کتاب تولستوی و مبل بنفش اثر نینا سنکویچ
*برگرفته از سایت کافه بوک
پ.ن: بنده دکوری و ویترین و.. را بالکل هر گونه اشیای بی فایده را در خانه ام راه نداده ام. در عوض یک کتابخانه درست و حسابی را توی هال گذاشته ام. به خاطر همین بعضی مواقع مهمانان عزیز سرکی به کتابخانه می زنند. (خیلی به ندرت، برای خودم هم عجیب است، چون اگر بنده جای مهمان هایم بودم فقط روی کتابخانه خیز برمیداشتم) بعد کتاب هایی را انتخاب می کنند. با کلی خوشحالی می گویم: ببرید بخوانید. آن ها هم یک لبخندی می زنند. دو دقیقه ای توی دستشان می چرخانند. بعد وقتی من حواسم نیست یکهو میبینم دوباره گذاشته اش سر جایش :/
خلاصه ما کتاب هم می دهیم نمیبرند. تازه با کمال پررویی گفته ام چرا نمی برید خوب؟ می گویند آخه نمی خونیم.
یعنی دربدر این انگیزه های کتاب خوانی هستم که در جامعه موج می زند