بیست و سوم مرداد
امروز از شیر خوردن های مکرر علیرضا در شب با گیجی تمام از خواب بیدار شدم. میخواستم بخوابم ولی گفتم باید عادت کنم به این بی خوابی ها وگرنه هیچ وقت نمی توانم برای خودم فرصت ایجاد کنم. توی اینستا همیشه مادرانی که شیرخوار داشتند شاکی بودند که ما بچه ی کوچیک داریم و نمی تونیم سحرخیز باشیم. ولی فکر می کنم خیلی هم کار محالی نیست. درسته که مثل آدم های دیگه خیلی نمیشه حساب شده و دقیق بود ولی میشه این کارو انجام داد.
چیزی که من این چند ماه دریافت کردم هم با علیرضای خودم و هم بچه هایی که دور و برم به تازگی به دنیا اومدن بررسی کردم این بود که بچه ها به شدت تحت تاثیر سبک زندگی والدین هستند. مادرایی که شب بیدار هستن یا حداقل مسئله ای نمی دونند بیدار موندن رو بچه هاشونم شب بیدار میشه.
ولی مثلا یکی مثل من که میگم باید شب رو خوابید، علیرضا از همون اولش خداروشکر شب رو میخوابید.
خلاصه این سحرخیزی ها یه حال و هوای دیگه داره. وقتی داری تلو تلو میخوری ولی برای کارت تلاش می کنی.
برنامه امروز:
1. فوتوشاپ کار کردم
2. سه صفحه ی کودک متعادل خوندم
3. تمرین رانندگی رفتم (باید شوماخر بشم )
4. بالاخره سنجش جواب استخدامی ها رو زد (مردود شدم)
شکست خوردم اما برای من رویشی عظیم در برداشت
احساس قدرت می کنم
5. فیلم "شب های روشن" رو دیدم. بعد از کلی خواستن.
خوب از جناب موتمن برمیامد همچین فیلمی. به رمان های خارجی می ماند. تقریبا می تونم بگم هیچ رقمه ایرانی نبود.
شاید دیالوگ ها و متفاوت بودن متن برای خیلی ها جذاب به نظر می رسید.
ولی کل فیلم اینکه فضایی ایجاد میشد که خیال بافی شدید درونش رواج داشت من رو اذیت میکرد.
کمی هم من رو یاد فیلم سوفی و دیوانه انداخت هرچند به نظرم اون قشنگ تر بود. مخصوصا صحبت های جذاب دخترک.
اگه میخواهید کتاب ورق بزنید این فیلم رو ببینید
+جمعه و شنبه برنامه ام موجود بود حتی قوی تر ولی فرصت نکردم اینجا بنویسم :/ ان شالله به زور هم شده می نویسم
مثل حالا که با چشم های نیمه باز دارم تایپ می کنم
:) عزیزم. چند روز پیش که دیدم چراغ وبلاگت روشن شده ذوق کردم.
خیلی خداقوت