بیست و پنجم مرداد
متنی از کتاب "مردی به نام اُوه" :
[ اُوه، هیچوقت وراج نبوده. برایش مثل روز روشن بود که این روزها این یک نقطه ضعف محسوب می شود. این روزها آدم باید با هر آدم کند ذهنی که بغل دستش ایستاده از این در و آن در حرف بزند تا بگویند طرف خونگرم است. ]
با این جمله به شدت موافقم. چرا باید مدام خودمان را به این در و آن در بزنیم و با همه ی عالم ارتباط بگیریم. و اگر مثلا با فلان آدم ارتباطی ندارم غصه دار بشویم و مدام به خودمان سرکوفت بزنیم که : یکم اجتماعی باش دختر.
برنامه های امروز:
1. خواندن سه صفحه از جزوه کودک متعادل
2. خواندن کتاب مردی به نام اوه از 45 تا 65
3. فیلم "رگ خواب" از حمید نعمت الله را دیدم. فیلم قابل تاملی بود. اول فکر کردم چیزی شبیه به سر به مهر از آب در خواهد آمد. ولی فکر کنم چون هادی مقدم دوست کنار آقای نعمت الله قرار نداشت در این فیلم کمی تغییر کرد.
بعد از فیلم فکر کردم چقدر از این مدل ها در دنیای ما زیاد است. خیلی از زنان جامعه ی ما ترسو و ضعیف هستند. که کاش نباشند. کاش از خواب بیدار بشوند و بیدار بمانند.
خودمانیم لیلا حاتمی برای همینجور فیلم ها ساخته اند :))
4. فوتوشاپ کار کردم. بد نبودم امروز.
5. یه صله رحم دو ساعته هم داشتم. و ایضا امورات علیرضا و خانه ای چون گل