بیست و نهم مرداد
شنبه, ۲۹ مرداد ۱۴۰۱، ۱۱:۳۳ ب.ظ
للحق
امروز کنج دریای خانه نشسته بودم. از بوی آب دهان علیرضا که هنوز روی صورتم مانده بود کیف میکردم. لباس های تمیز آویزان از ظرف برای پهن کردن به من میخندیدند. آفتاب ظهر به پنجره رسیده بود و از شیارهای پرده خودش را روی قالی انداخته بود.
لحظه ای مکث کردم
این صحنه ای شاید تکراری از زندگی من بود که من آن را ساخته بودم.
زن درونم شاد شد با این لحظه...
برنامه امروز:
۱. چهارصفحه کودک متعادل. حساب کردم اگر بخواهم تا آخر شهریور تمامش کنم باید روزی چهار صفحه بخوانم
۲. فوتوشاپ تا حد ممکن کار کردم. خوب بود.
روزی آرام بود
با من متلاطم
۰۱/۰۵/۲۹