چهاردهم مهر
این چند روز زندگی من یه رنگ و بوی دیگه ای گرفته، اونم به مدد بخشی از دریافت مهریه ام از همسرم. خوشحالم که مهر من قراره اینقدر حال خوب کن باشه. با خودم فکری شدم که کاش اصلا مهریه ام رو بیشتر از این ها قرار میدادم. شاید اینطوری یک عمر برای خوشگذرانی و لذت ، کیف دنیا را میکردم. یک موقع اشتباه نکنید، مهریه من بخش جالبی دارد و آن ۳۱۳ جلد کتاب است. همسرم چند روز پیش با ۲ جلد بوستان و گلستان سعدی نفیس وارد خانه شد و بخشی از مهریه ام را داد. قبل ترها وسط صحبت هامون گفته بودم که دلم میخواد آثار کهن و ادبیات جاندار ایران رو توی خونه داشته باشیم. مثلا حیف نیست شاهنامه یا مثنوی معنوی یا قابوس نامه و.. تو خونه یه ایرانی نباشه؟
همسرم هم پیش قدم شد و یک بوستان و گلستان را به خانه آورد.
از بوستان شروع کردم. کتاب را گذاشته ام روی میز و میروم و میایم چند صفحه ای میخوانم. گاهی بلند بلند برای علیرضا میخوانم و او فقط میخندد. انگار حکایت های پند آموز سعدی خنده دار است. و بعد از چند دقیقه میخواهد کتاب را از چنگم دربیاورد که حاشا و کلا! میروم و کتاب جگر زلیخا شده ی خودش را میآورم تا چند برگ باقیمانده را هم از هم متلاشی کند.
خلاصه این چند روز جناب سعدی در خانه ما سخن میگوید و در میافشاند.
لذت میبرم از این همه سجایای ادبی. این همه نظم.
و حسرت میخورم که سعدی کاری کرده کارستان و ما دست روی دست گذاشته ایم تا بمیریم و از یاد برویم.
+ امروز ادامه کار فتوشاپ رو شروع میکنم.
+کتاب نداشتم که بخوانم، یکی توی کتابخانه ام پیدا کردم که نخوانده بودم. آه با شین نوشته محمد کاظم مزینانی. دیروز شروع کردم به خواندن
+برنامه ثابت روزانه من
یک ربع قرآن و نیم ساعت مطالعه آزاد
حتما باید باشد
+باز هم میگویم کتاب تنها گریه کن را بخوانید