خیالِ تنیده

شاه نشین چشم من، تکیه گه خیال توست

خیالِ تنیده

شاه نشین چشم من، تکیه گه خیال توست

خیالِ  تنیده

بسم الله



خیالی خودکامه
در هم تنیده بالا می رود
تا به وصال برسد...




پیوندها

سحر پنجم رمضان

شنبه, ۲۶ اسفند ۱۴۰۲، ۰۶:۳۵ ق.ظ

 

دیشب یک زن 70 ساله این خاطره را برایم تعریف کرد:

 

برف کولاک کرده بود. پشت بام ها به هم راه داشتند و چند روزی بود پا روی زمین نگذاشته بودیم. من دختر کوچک خانه بودم و چند خواهر بزرگتر از خودم داشتم. مادرم بار سنگین دیگری در شکم خود داشت. به امید پسر بودنش. توی آن هاگیر و واگیر مامایی که از روستای کناری آمده بود آنجا بعد از کلی قسم و التماس مادرم به او گفته بود که من گمان میکنم فرزند تو باز هم دختر است. مادرم دست هایش را رو به آسمان کرد و گفت خدایا اگر باز هم دختر است من را ببر پیش خودت. مادرم دیگر طاقت شماتت پسردار نشدنش را نداشت. من هم در آرزوی پسری بودم تا مادرم را خوشحال ببینم.

دردش گرفت. به مادرم خبر دادند که : باز هم دختر است. انگار این جمله امید را از مادرم گرفته بود. نایی برای زور زدن نداشت تا جفت بچه هم بیرون بیاید. ماما ناشی گری کرد. بند ناف را برید. جفت ماند و مادرم بعد از چند روز زجر رفت.

ما ماندیم و دختری که نمیدانستیم باید با او چه کنیم.

سه ماه با کمک زن همسایه طفل را نگه داشتیم. بعد از سه ماه پدرم دختر را برد و تحویل زنی در شهر داد.

هیچوقت نفهمیدیم چه شد و به کجا رفت. اطرافیان می گفتند بچه را فروخته اند.

 

 

 

 

 

+ واقعا باید پرسید: بای ذنب قتلت؟

کسانی که زخم زبان زده اند بابت نداشتن پسر، چه جواب خواهند داد

 

 

+ بدترین کار این است که امید را از کسی بگیری! نکنیم این کار را...

 

 

 

 

 

 

موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۲/۱۲/۲۶
احلام

نظرات  (۱)

چه عجیب.

پاسخ:
بعله دیگه

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">