کارگاه آموزشی شیطان
* ذهن بیکار، کارگاه آموزشی شیطان است.
این جمله ای بود که دیروز لابلای یادداشت هام پیدا کردم. اگه اشتباه نکنم از کتاب کار عمیق هستش.
والا ذهن ما بیکار نیست، به چیزای چرت و پرت قشنگ مشغوله :)
ولی دقیقا راست میگه، دور و برم پر از آدمایی هست که اونقدر بیکارن نمیدونن چجوری از بیکاری شون بدترین لذت رو ببرن، مدام در حال قهر کردن و گیر دادن به اطرافیان هستن!
بهشون میگم خوب یه کلاسی شرکت کنید، یه کاری تو خونه انجام بدید، حتی به یکی شون گفتم اینقدر وقت داری برو بشین قرآن حفظ کن! چه دل خجسته ای داشتم من :) کتاب خوندن رو که دیگه نگو!
زبونم مو درآورد.
بیشتر منظورم با خانوماست، قشنگ معلومه دیگه
یه دوستی دارم درسته یکی دو تا بچه حسابی مشغولش کردن ولی ذهنش درگیر کار به خصوصی نیست، این بشر مدام با شوهر و خانواده شوهر درگیره، حتی با خودش. حالا برم اینجامو عمل کنم. حالا فلان لباس بخرم.
چرا بعضی ها حرف گوش نمیدن
حال زندگی کردن ندارن، آدم وقتی باهاشون نشست و برخاست میکنه قشنگ چند پله میره عقب، یه نگاه میندازه یه عق در خفا میزنه و دوباره برمیگرده سر جاش!
یعنی من دلم میسوزه که خوب چرا اینقدر عاطل و باطل
حالا نه اینکه خودم دارم آپلو هوا میکنم
ولی حداقل ترین چیزی که در خودم میبینم اینه که تو مسیر حرکت کردن هستم ولو حلزونی ولو پر از خطا و اشتباه!
هستیم در هر صورت
دیروز پارسا میگفت: هر وقت دارید پستی میبینید حالا تو هر پلتفرمی یا هر کار دیگه ای یه لحظه وایستید، از خودتون سوال بپرسید به اون نسخه ی خوب و موفق خودم دارم نزدیک میشم یا به اون نسخه درپیت و داغونم؟!
دقیقا صحبت سر همون مکثه است
مکث کنیم تو تک تک اعمال مون
ببینیم دارم دور میشیم یا دور میشیم
از چی؟
از اون خود خودمون منظورمه
همون خودی که قراره یه نسخه از خدا روی زمین باشه!
*دیشب اونقدر خسته بودم که نماز صبح نتونستم بیدار بشم! وقتی پاشدم غصه نخوردم که نماز صبحم قضا شد، غصه خوردم که اون تایم طلایی بعد از نماز صبح رو از دست دادم برای کار کردن! خیلی وضعم داغونه، باید یه فکری برای این سست ایمانیم بکنم
بیکاری ...بیکاری....خیلی درست گفتید...این بحث هایی که جدیدا داره شروع میشه درباره به خصوص کار و فعالیت اقتصادی، یک دلیلش همینه... همین امروز داشتم فکر میکردم پستی بنویسم درموردش...