زود کم نیار دختر!!!
مامان اینا پریشب خونه ما بودند تا دیروز، منم به خاطر پاره ای مسائل جسمم روی مود نبود. ولی خوب به روی خودم نیاوردم. جالبه، به کارهای روتین م هم رسیدگی کردم.
مدام هم گفتم "زود انجامش بده"
دیشب با یه سر درد غول پیکری مواجه شدم
دیگه ذهنم نمیتونست به جمله ام ادای احترام کنه
دلم میخواست به گوشه دراز بکشم و سرم بره توی یه بالش u شکل!
ولی گفتم یا می جنگی یا به خاطر همین سر درد ساعات پایانی روز خودت و همسرت و بچه ات رو گند میزنی
همسرم از سر کار اومد
سرحال ترین سلام و علیک واستقبال رو انجام دادم
تا بره دوش بگیره دوباره زود انجامش بده اومد سراغم
مقدمات شام رو ردیف کردم
بخشی از خونه ی انفجاری رو جمع کردم
سرم چپ چپ به من نگاه میکرد و میگفت آهای با توامااا من دارم میترکم
گفتم به من ربطی نداره :) من کار دارم
بعد از شام و جمع و جور میخواستم چایی بیارم و دیگه واقعا آف بشم که یهو زنگ زدن و یه کاری پیش اومد
مجبور شدیم یه ساعتی بریم و برگردیم
همسرم بدتر از من داشت بیهوش میشد
علیرضا هم در بدترین حالت غر غری داشت به سر میبرد
به همسرم گفتم خوب امشب تو بخوابونش
تا چشم برگردونم دیدم خوابیده :)))
علیرضا هم بی دلیل گریه میکنه
یه ساعتی تو حالت خاموشی مغزم تلاش کردم و علیرضا رو خوابوندم
و خوابیدم
و دو ساعت یه بار به خاطر گریه علیرضا از خارش جای پشه ها بیدار شدم :))
قشنگ کیف کردم از این خوابیدن :))
و خداروشکر الان سرحال و گرگ طور در محضر شما هستم
* من خوب عمل نکردم. میدونید چرا! زبونم چرخید به اینکه سرم درد میکنه یا گاهی چهرم در هم شد و کلماتم درست نبوده!
اگر مرد عمل باشم باید همه ی اینارو دور بریزم
آدم به خاطر یه سردرد و چهارتا کار خونه نباید مستاصل بشه که
والااااع
+ دیروز بعد از چهار ماه تنها روزی بود که کتاب نخوندم
باید بررسی بشه
خداقوت زن