خدا شفا بده
دیروز یه روز جنگاورانه ای داشتم با ذهنم
خیلی عجیب بود
یعنی تا حالا اینجوری بهش نگاه نکرده بودم
صبح اندازه 10 دقیقه تونستم بشینم سر نقاشی
خوب من یکسره نمیتونم بشینم روش و همش اتفاقاتی میوفته باید پاشم
بعدازظهر به شدت ناامید شدم
گفتم دیگه امروز نمیتونم ادامه بدم
مدام اومدم سمت سیستم و برگشتم
کار چون یه کوچولو سخت بود میخواستم از زیرش در برم
به بعدا و به یه وقت پر انگیزه میخواستم موکولش کنم
اومدم شروع کردم به زبان خوندن
بعد به زور فتوشاپ رو باز کردم و به زور کار کردم
به زور که میگم یعنی هر 5 دقیقه ذهنم میرفت و خودم هم باهاش پامیشدم میرفتم :)))
بالاخره کشیدم و کشیدم
تا اینکه تموم شد
باور کردنی نبود اصلا قرار نداشتم تمومش کنم
من هنوز خوب نشدم یعنی بیمارم در زمینه تمرکز
یعنی سال هاست دیگه خوب نشدم
و چقدر خوب بود حتی یه تمرکز نصفه و نیمه
کاش خوب بشم
*میل به دیده شدن و تایید دیگران هنوز در من بیداره! و این غم انگیزم میکنم
کی برسه این میل نابود بشه
امروز شاید روز شلوغی داشته باشم
ولی باید وایستم
خدا به همههههههمون شفا بده.