نعمات واقعی
دیروز نشد که چیزی بنویسم
در یک اقدام ناگهانی با خواهرها و مادرم رفتیم قم :) میگم ناگهانی چون خوب خیلی کم پیش اومده با هم دیگه بریم یه جاهایی
و خداروشکر عالی بود :)
ما سه تا خواهریم
خط فکریمون یکیه و با هم به شدت صمیمی هستیم و صد البته اختلاف اخلاقی داریم :)
اوایل همسرم میگفت چقدر شما جالب با هم کنار میایید، اصلا قهر توی کارتون نیست و خیلی راحت هم حرف دلتون رو به هم میزنید گاهی حتی نزدیک به دعوا :))
و من تعجب میکردم، خوب یعنی چی، مگه بقیه چجوری هستن؟
و به مرور میدیدم که آدم ها در میزان صمیمیت هاشون خیلی متفاوت هستند
و نه اینکه بدتر باشند
گاهی از خودمان بهتر را دیدم و گفتم چقدر ما کم محبت هستیم
میدونید چه زمانی قدر نعمت های این چنینی رو میفهمیم؟ وقتی در سختی میافتیم
وسط مشکلات میبنید چه چیزهای واقعی دارید
و حتی چه چیزهای چرت و پرت
پس حق است که از خدا ممنون باشیم برای مصائب و مشکلاتی که به ما می دهد
وگرنه هیچوقت هیچ چیز را نمیدیدم حتی خود واقعی مان را!
*این روزها برق به صورت روزانه می رود
وقتی را که گذاشتم برای کار کردن برق رفت :|
نابود شدیم رفت