شکست
شنبه, ۱۰ شهریور ۱۴۰۳، ۱۲:۳۳ ق.ظ
دیشب علیرضا نیمه شب بیدار شده بود و گریه میکرد
بی قراری عجیب
کاری ازمون برنمیآمد
آخر سر که خسته شده بود و دراز کشیده بود گفت: مامان حالم خوب نیست
دل من و باباش کباب شد از این جمله!
صبح با کمی تب بیدار شد
ولی با یه استامینوفن سرحال بود تا شب
من روز سختی داشتم چون روتینم رو در خسته ترین حالت و به بدترین شکل انجام دادم، جمعه ها همیشه سخت میگذره
منتظرم صبح شنبه برسه
مثل تمام آدم های تنبل
برنامه ی زبانم این هفته روی شکست بود
و این برام سنگین بود
میدونید
ما ایرانی ها نصف بیشتر وقت مون داره به مهمون بازی میگذره
قبول دارید؟
من نمیگم بده
ولی گاها از پا درمیاییم تو این خاله بازی ها
باید اعتراف کنم گاهی خسته میشم و دوست دارم چند روز از عالم و آدم بی خبر باشم
* خدا من حالم خوب نیست!
دلت برام سوخت؟
۰۳/۰۶/۱۰