شکست جان بیا
تقریبا دو روزی میشه که استفاده و مراجعه ام به گوشی هفتاد درصد پایین اومده
وقتی بهش سر میزنم انگار یه غریبه ام
میپرسم من اینجا چی کار میکنم، کاری برای انجام نیست
شاید در طول شبانه روز گذاشتن چند تا پیام آن هم به خاطر کار گروهی و ارسال روتینم هیچ نیاز ضروری ای وجود نداره
البته گاهی ارتباط با دوستان و سلام و احوالپرسی هم بد نیست
طمع برای ارسال عکس و ارسال احوالات یهویی کم کم فروکش میکند و این خیلی آرامش بخش است
یه ترس از شکست بدی احاطه ام میکنه
به شدت دارم باهاش مبارزه میکنم
اینکه تو نمیتونی، تو برمیگردی به حالت قبلت، عمرا بتونی دوام بیاری
شاید بین ده تا فکر هشت تاش همین مضمونه :)
ولی توی این تابستونی عمیقا درک کردم نباید بترسم از شکست و فقط جلو رفتن میتونه نجاتم بده
حتی اگر شکست بخورم، باید ادامه بدم
+ من تو نقاشی رسیدم به متریال چوب، چندتا تمرین اول خوب نبود نه خودم راضی بود و نه استاد
در جواب استاد که کارم رو قبول نکرد گفتم بیشتر تلاش میکنم
ولی حسم میگفت: تو خیلی خنگی در این زمینه اصلا نفهمیدی چطوری درش بیاری
میخواستم تعطیلش کنم
ولی گفتم باید ادامه بدم
و شد آنچه باید میشد
تمرین بعد که از دل ناامیدی و بد و بیراه به خودم بیرون اومد شد بهترین تمرین در این موضوع
کاش هیچوقت کم نیارم
هیجوقت
خب دیگه خیلی الکی به خودت سخت میگیری. مگه بهت مدال میدن؟😂