هنگامی که سوزی هشت ساله بود، چند بار مادرش به او گفت: سوزی، تو نباید سر چیزهای جزئی گریه کنی. این حرف زمینه ای برای فکر کردن به دست سوزی داد. او برای چیزهایی دلشکسته شده بود که به نظرش مصیبت بزرگی می آمد- مثلا شکستن یک اسباب بازی، به هم خوردن یک پیک نیک، به خاطر رعد و برق و باران، به چنگ گربه افتادن- و حالا این کشف غریب برایش پیش آمده بود، علت غریبی، اینها مصیبت های بزرگ نیست. چرا؟ مصیبت ها را چه جوری باید اندازه گرفت؟ قاعده اش چیست؟ برای تشخیص مصیبت های بزرگ از مصیبت های کوچک باید راهی باشد؛ قانون این تناسبات چیست؟ این معما را مدتی با شوق زیر و رو کرد. ظرف دو یا سه روز گاه گاه بهترین افکار خود را متوجه آن ساخت، ولی این مسئله او را متحیر می کرد- و شکست داد. بالاخره خسته شد و پیش مادرش رفت و از او کمک خواست.
_مامان چیزهای جزئی چیست؟
اول این سوال ساده ای به نظر می آمد. با این حال، قبل از آنکه جوابش را در قالب عبارات ریخته شود، کم کم اشکالات فکر نکرده و پیش بینی نشده ظاهر گردید. کوشش برای توضیح به وقفه برخورد. سوزی کوشش کرد با یک مثال به مادرش کمک کند و او را نجات دهد. مادرش خواست خود را آماده کند که به شهر برود و یکی از ماموریت هایش این بود که ساعت بازیچه ای را که وعده اش از مدت ها قبل به سوزی داده شده بود، خریداری کند.
-مامان اگر خریدن این ساعت را فراموش کنی، این یک مسئله جزئی خواهد بود؟
او منظورش ساعت نبود، چون می دانست که خریدن ساعت فراموش نخواهد شد. آنچه که امید داشت این بود که آن معما را حل کند و مغز کوچک و گیج شده او را صلح و آرام ببخشد.
البته امید او به یاس تبدیل گردید- به علت اینکه اندازه بدبختی هر کسی را نمی توان مقیاس کس دیگری معین کرد و فقط مقیاسات شخصی که به ان بدبختی گرفتار شده، اندازه آن را تعیین می کند. افسر از دست رفته ی یک سلطان برای خود سلطان چیز مهمی است، اما برای یک بچه اهمیتی ندارد. بازیچه ی گمشده ای هم برای بچه بسیار مهم است، اما در چشم سلطان چیزی نیست که آدم به خاطرش دل افسرده شود. بالاخره روی یک حکم توافق شد که براساس مدل بالا قرار داشت و بر اثر این حکم، به سوزی اجازه داده شد که از آن به بعد مصایب خود را با متر خودش اندازه گیری کند.*
* کتاب زندگی من نوشته مارک تواین صفحات 382 و 383
پ.ن: سوزی دختر باهوش و متفاوت مارک تواین است که ماجراهایش آدم را به وجد می آورد. یک دختر شش ساله یا ده ساله چنان پایبند به مسائل اخلاقی می شود که شبانه روز راجع به آن ها فکر می کند. سوزی وقتی سیزده ساله می شود مخفیانه زندگی نامه ای برای پدرش تنظیم می کند که در نوع خود جالب است. و به قول مارک تواین چقدر صریح و صادقانه و بی پروا آن را نوشته است.
اما عمر سوزی هیچوقت به درازا نمی کشد....
+ حالا در صفحه 522 کتاب هستم و حدود دویست صفحه ای مارک تواین ماجراهای کاری اش و شکست هایش را گفته و فکر می کنم یک دوره اقتصاد گذرانده ام :) حالا به بخش جذاب نوشتن هایش رسیده ام.
برای من خسته کننده نیست که این متن های طولانی را تایپ می کنم. خواندنش که برای شما کسالت بار نیست؟