
دو روز شنبه و یک شنبه چند ساعتی توانستیم چرخی در شهر آفتاب بزنیم و دلی از عزای نمایشگاه در بیاوریم (البته شاید باری دیگر هم رفتیم)
شنبه
آقای امید مهدی نژاد را دیدیم و عرض کردیم پس چه شد این مجله سه نقطه؟ سر خم کردند و فرمودند ان شالله می آید!!! با همان هیبت و سبیل های عکسشان بودند :))
در شهرستان آفتاب گپ و گفتی در مورد کتاب داشتیم (فروشنده می گفت بی کتابی خبوشان را نخر که خشونتش بالاست) البته در نهایت مجاب شد که بنده خواننده ی حرفه ای هستم و حتما باید بخوانم آن هم به مدد حضور جناب اسطیری و گفتگویی که بین مان رخ داد! جناب اسطیری هم از نویسندگان جوان و خوب است که چند سال پیش کتاب تخران ایشان را خوانده بودم. البته لطف کردند و گفتند حتما در کلاس های جناب قیصری شرکت کنم و محروم نمانم!
بی کتابی و کتاب شعر جناب خبوشان را خریدیم
شنبه سوره مهر خیلی آرام بود :)) وقتی مهتاب گم شد را خریدیم فقط!
کتاب صوتی چهل نامه کوتاه به همسرم نوشته نادرخان را هم خریدیم آن هم باصدای عالی پیام دهکردی! عالی است این صدا!
(شنبه فرصتی اندک صرف شد! )
یک شنبه
رفتیم سراغ کودکان!
در کوره آدم پزی می رفتیم بهتر بود! بالاخره به هر هلاکتی بود چند سالن را چرخیدیم
دیدار با خانم کیوان عبیدی آشتیانی مترجم رمان های نوجوان نشر افق نصیبمان شد! البته همه اش به برکت آرزوهای نجیب بود. ما که نمی شناختیم. البته خانم آشتیانی آنقدر سلام گرم به آرزوهای نجیب رساند که منی وجود نداشت :)) ایشون به شدددت پر انرژی و مهربان بودند:)
کتاب های مرق مقلد و عروس دریایی (ترجمه جدید ایشان) را خریدیم
با امضای ایشان البته

از چشمه میم عزیز شهسواری را خریدیم. و ایضا مادرجون چرا اسمم یادت رفته!؟ را
چشمه ای ها خیلی خسته بودند. خوب نمی رسیدند!
(مشکل غرفه های بزرگ این است که فروشنده استخدام می کنند نه کسانی که کتاب شناس هستند)
رفتیم سراغ افق!
محضر جناب امیرخانی!
کتاب ارمیای قدیمی مان را هم برده بودیم که امضایش کنند که ما همین را بیشتر دوست میداریم :) از ایشان پرسیدیم از کتاب جدید! گفتند ان شالله پاییز
گفتیم همین جلد قدیم ارمیا را دوست دارم :))

1. از سالن های آموزشی با دوست عزیز می رفتیم که یک فروشنده آمد جلو و پرسید کلاس چندمین؟ نفهمیدم تعجب کنیم یا از خنده به گریه بیافتیم :))) واقعا اینقدر جوون موندیم که فکر کردند ما دبیرستانی هستیم :)) اصلا روحیه گرفتم
2. اگر می توانید آن اواخر نوشته جناب امیرخانی را برایم بخوانید :\
3. رسیدگی در شهر آفتاب خوب بود انصافا، هر کس غر بزند با من طرف است (البته کمی مترو نقص داشت)
4. همین چندتا کتابی که من گرفتم همه از کاغذهای کاهی است! ولی همچنان گران! چرا؟؟
5. دلم برای ناشران کتاب کودک سوخت! چرا اینهمه کتاب را نمیشناسیم؟
6. کتاب مادرجون جرا اسمم یادت رفت را خوندم! چقدر عمیق به تصویر کشیده غم را! عشق را!
7. ان شالله باز می رویم
پ.ن: حرف من همین است!!!