خیالِ تنیده

شاه نشین چشم من، تکیه گه خیال توست

خیالِ تنیده

شاه نشین چشم من، تکیه گه خیال توست

خیالِ  تنیده

بسم الله



خیالی خودکامه
در هم تنیده بالا می رود
تا به وصال برسد...




پیوندها

در پایتخت فراموشی

شنبه, ۸ آبان ۱۳۹۵، ۰۷:۱۵ ب.ظ








پایتخت فراموشی را باید در پایتخت کشورم بخوانم که  آدم هایش خیلی چیزها را فراموش کرده اند. کشوری که در هتل درجه یک پایتختش آب گرم پیدا نمی شود و نماینده مجلس ما با آفتابه باید آب را برای خودش جور کند خیلی تناسبی با پایتخت من که بیشترین آمار دماغ عملی ها را دارد. پس حیف بود که این کتاب را با دید زدن رفتار مردمانم نخوانم.  مثلا جایی مثل مترو جان می دهد برای خواندن این کتاب.
دیده اید بعضی کتاب ها دست می گذارند روی نقطه ی حساس آدم ها! نقطه ی حساس من هم شاید وجود مهاجرین افغان در کشور و نگاه های متفاوت و... خیلی چیزهای دیگر راجع به این چشم بادامی های بی زبان است. نمی شود گفت نسخه ای مشابه به جانستان کابلستان است اما خوب فامیل خوبی هستند برای هم. 
محمد حسین جعفریان را دست و پا شکسته می شناسم و می دانم از آن آدم هاست که زبان سرخشان سر سبزشان را روزی به باد خواهد داد. راستش اول کتاب شکه ام که چرا اینقدر غر می زند ولی خوب کمی که جلو رفتم دیدم حقش بوده بیش از این غر بزند :)
خوب نیست که بخوانیدش چون حتما حتما بخوانیدش. چیزی از دست نمی دهید که هیچ کمی اطلاعات و کمی هم دردتان اضاف می شود. که آن هم ملالی نیست







پ.ن:
1. دلم می خواهد راجع به عراق هم چنین کتاب هایی بخوانم. 
2. اگر جانستان کابلستان را هم نخواندید من حرفی با شمای مخاطب ندارم :|
3. راستش من اصلا اصلا مجال خواندن کتاب غیر درسی ندارم. با یک ضرب و زوری نمی خواهم مطالعه ام را از دست بدهم. یعنی در این حد درس به آدم فشار می آورد (بیکار بودم رفتم دانشگاه اخه؟)  :))





بعدا نوشت: ننگ بر چون منی که سالگرد عروج قیصر امین پور را که امروز است، فراموش کرده ام. یاد دارم روزی که رفت. توی حیاط دانشگاه نشسته بودم که دوست اهل دلی آمد و گفت قیصر رفت. توی دلم خالی شد از رفتنش، از اینکه دیگر دردهایش را نمی سراید. یک آرزوی سپید همیشه در ذهنم است که با قیصر یکبار کلاس شعر و شاعری بگذاریم و او من را مشق شعر بدهد. دل داده ام بر باد بر هر چه بادا باد.... خیلی حرف دارم از قیصر خیلی...
روحش شاد. صلواتی برایش بفرستید. 




موافقین ۳ مخالفین ۰ ۹۵/۰۸/۰۸
احلام

نظرات  (۲)

جعفریان را از داستان سیستان شناختم
اصلا عاشق شخصیتش شدم






.
پاسخ:
خوب ما دیگه حرفی نداریم
۱۰ آبان ۹۵ ، ۲۲:۵۱ پلڪــــ شیشـہ اے
چرا واقعاً حرفی با من نداری؟ آیا کار درستی ست؟
پاسخ:
بله کار درستی است

از تو انتظار نداشتم واقعا
ناامیدم کردم
پیش به سوی افق اناامیدی

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">