هنوز طلوع رخ نداده است. سوز عراقی روی سرم هوار شده. اما دلم نمی خواهد دهان و بینی خودم را بپوشانم. می خواهم از میان جمع اولین نفری باشم که بوی کربلا را می فهمم. بویش را می فهمم، خاکش را زیر پایم حس می کنم. و هیچ راهی جز به خاک افتادن نیست..
برخواستن را فراموش کردم، فکر می کردم آرامش خواهد رسید اما خاک مرا دیوانه تر کرده است.
پ.ن: از صبح تصویر روبرویی خودم را با کربلا تصور می کنم و به هیچ نتیجه ای نمی رسم. یک عمر حسرت را نمی دانم چطور قرار است با کربلا در میان بگذارم.....
بهتر است بگذریم از این مقولات که خارج از عقل است و حال دل هم عاجز شده...
+ می گویند زائر کربلا خواهم شد
+ حلال کنید شاید جمله ای کلیشه ای این روزها باشد. اما خواهشمندم از این احلام در گذرید که وزنه ی گناهانش به اندازه کافی سنگین هست..
+ قطعا دعا گو هستم ، ولی از آنجا که لیستی تهیه خواهد شد، خودتان بگویید تا در لیست ثبت شود (مجازی و حقیقی فرقی ندارد. مثلا اسم مجازی تان دایناسور هم باشد موردی نیست، ما آنجا نام دایناسور را می بریم) :)
+ راستش اصلا اهل کانال بازی و درگیر شبکه های اجتماعی و.. نیستم ولی خوب به عنوان دفتر یادداشت یک کانال زده ایم و البته به علت سهل الدسترس بودن. هیچ تضمینی نیست که بتوانم بنویسم یا هر چیز. ولی خوب بسم الله: https://telegram.me/tarigheshghi
قطعا موقت است و بعد از سفر فعالیتی نخواهد بود.
+ راستش به همه می گوییم برنمی گردیم ولی هیچکس گوشش بدهکار نیست..