
حکایت بعضی عکس ها نقل کردن می خواهد. مثلا پیراهن سفید حیدر. آن نگاه متعجب و خندان ثنا!
قرار بود ثنا را خوشحال کنیم. برنامه بیرون رفتن را ریختیم. آن هم با خانواده هایمان. روز خوبی بود. چون آخرش من و حیدر برای ثنا و بقیه اعضای خانواده یک سورپرایز درست و حسابی داشتیم.
ثنا پر از بهت شد! پرسید مامان راست میگی من دارم آبجی دار میشم! سوالی که چند بار توسط ثنا بلند بلند تکرار شد. حیدر که داشت به قیافه ی متعجب و خندان ثنا می خندید گفت: این صحنه سلفی گرفتن دارد.
و این شد که این عکس برای خودش نقل دار شد!
حالا من و ثنا کنار سارا چهل روزه نشسته ایم. ثنا زل زده به خواهرش و عکس تو را بزرگ روی دیوار قاب گرفته ایم.
اما حیدر این رسمش نیست.
دو دختر بی حضور پدر، اصلا سلفی گرفتن ندارد.
+ شهید مدافع حرم حیدر جلیلوند
بر روان پاک شهید صلوات
پ.ن: شهید بزرگوار در 21 خرداد 96، همین چند روز پیش به فیض شهادت نایل آمدند. با دو دختر 4 و 40 روزه شان مسیر پرواز را انتخاب کردند.
_روایت فقط داستان بود. ماهیت حقیقی نداشت
عذرخواهی نوشت: اول از شهدا عذرخواهم بابت قصور و کوتاهی ام. دوم از شما مخاطبان اینجا. بابت دیر نگاری روزی خوار نویسی ها! دنیا و مافیهایش عجیب بندی است.. هیهات هیهات