یه مدتیه کمر درد مزمنی اومده سراغم
خیلی توجه نکردم
چند روزی خیلی سرپا بودم و کار داشتم گفتم شاید تاثیر داشته
ولی دیدم یه دو هفته ای همینجور دنبالم داره میاد
دیروز خواهرم گفت شاید دیسک کمرت یه چیزی شده،خوب برو دکتر
منو میگی! گفتم چی؟ دیسک؟
خلاصه یه یکی دو ساعتی گفتم خوب اگه دیسک باشه چه گلی بر سر بگیرم :))
بعد یکی دو ساعت ترسیدن (صادقانه میگم)
گفتم بابا چیزی نیست که، اگه دیسکم باشه درست میشه
خواهرم گفت باید استراحت کنی، خم نشی، علیرضارو بلند نکنی و.. کلی دستورالعمل های رعایتی طور
گفتم باشه رعایت میکنم
ولی درد اونقدری نیست که من مراجعه کنم به دکترهااا
(لازم به ذکره که من تحمل درد جسمانی م بالاست، هر دردی رو درد نمیدونم مثلا یه بار دندونم کشیدم و این بدجور بعدش درد و ورم داشت یه هفته بعد رفتم دکتر گفت خوب چرا آمپولی که دادم نزدی، گفتم آخه گفتی اگه خیلی درد داشت :)) بعد فهمیدم وقتی توی 24 ساعت یه کله داره درد میکنه و نمیزاره بخوابی یعنی خیلی درد :))) )
خلاصه از خواهرم بزرگنمایی و مهم جلوه کردن درد و از من انکار و بی خیالی
تا شب اون یه ذره وحشت از آسیب دیسک هم از خودم دور کردم
چون دقیقا توی همون چند ساعت ترس دردم چند برابر شد حتی به سختی از زمین بلند میشدم
کم کم که با خودم گفتم چیزی نیست، هر چی باشه درست شدنیه
به خواهرم گفتم هیچ نگران نباش
اصلا دیسک هم باشه من نمیتونم بخوابم :) اصلا اهلش نیستم
تو بگو یه ساعت
حالا چند روزی رعایت میکنم ببینم چطور میشه! قطعا خوب نشد میرم دکتر
میخواستم بگم وقتی ترسیدم دقیقا حالم بدتر و بدتر داشت میشد
اینکه باید بخوابم وحشت زده ام میکرد
اینکه باید برم دکتر از اون بدتر (جدیدا از دکترا بیشتر از هر آدمی تو این دنیا میترسم)
ترسیدن و آیه یاس خوندن واقعا حال آدم رو بد میکنه
میدونید چرا، چون از واقعیت قضیه دور میشیم و نمیدونیم بهترین عکس العمل و بهترین راهکار برای مسئله ی پیش اومده چی هست!
+ تا شب به این فکر کردم این مدتی که من روتین نقاشی داشتم و چند ساعتی روی صندلی نشستم بی تاثیر نبوده! و صندلی من به شدت نامناسب هستش!
تصمیم به گرفتن صندلی رو قطعی کردم
راجع به دیسک هم تحقیق کردم، شبیه به آسیب دیسک بود ولی از نوع خفیف. طی تحقیقم فهمیدم میتونم حرکات کششی و پیاده روی داشته باشم و آسیبی به دیسک نمیزنه
یه درمان دیگه هم وقتی داشتم میخوابیدم به سرم زد که همیشه ازش جواب گرفتم
می بینید
اگه میترسیدم تا شب بغ میکردم، شب هم با حالت بدی به همسرم اونو منتقل میکردم. با چند نفر دردم رو مطرح میکردم و دنبال دکتر داشتم میگشتم و اطرافیانم رو به شدت نگران میکردم. و امروزم داشتم میرفتم دکتر و ام آر آی و تهشم اینکه خانم سالمی
یا خانم دیسکت فیلان شدی راهش فقط استراحت و پیاده روی و حرکت کششی
من نمیگم واسه دردهاتون دکتر نرید
اصلا به هیچ وجه
اتفاقا اهمیت بدید
خیلییییییییییییییی زیاد
مخصوصا وقتی دردی مزمن شده و دنباله دار
من از اونام که به همه پیشنهاد میدم هر چه سریع به دکتر مراجعه کنید
ولی منظورم از مطرح کردن این موضوع این بود که اهل هیاهو نباشید
اهل غر زدن و مدام ترسیدم و پذیرفتن چیزای منفی نباشید
کمی صبور باشید و دنبال راه حل های درست برید
اگر میخواهید برید دکتر قبلش خودتون رو بیمار ندونید این تشخیص دکتره
نرید تو گوگل سرچ کنید که یه آبریزش بینی رو تبدیل به سرطان میکنه :))
قوی باشید
همین
نسخه قبلی من دیشب قطعا تا صبح از ناراحتی و استرس نمیخوابید و این درست نیست