خیالِ تنیده

شاه نشین چشم من، تکیه گه خیال توست

خیالِ تنیده

شاه نشین چشم من، تکیه گه خیال توست

خیالِ  تنیده

بسم الله



خیالی خودکامه
در هم تنیده بالا می رود
تا به وصال برسد...




پیوندها

می شود؟

پنجشنبه, ۳ دی ۱۳۹۴، ۱۱:۰۲ ب.ظ


 آیا می شود  ساعت دو و نیم شب بیدار شوم، شال گردنم را محکم دور دهانم ببندم؟ می شود در جیب پالتویم دو تا دستمال کاغذی بگذارم، گوشی ام را رها کنم روی تخت مسافرخانه و نیم نگاهی به همسفرانم که در خواب هستند بکنم و بیرون بزنم؟ می شود آرام آرام و سر به زیر کوچه ی باریک را طی کنم و از خیابانی سوت و کور به سمت در ورودی خواهران بروم؟ می شود چشم در چشم خادم حرم نشوم و چیزی برای پیدا شدن و گشتن در من نباشد؟ می شود فرش را که کنار بزنم برای وارد شدن به صحن، دانه های برف روی صورتم بخورد؟ می شود ندانم که چه مدت است پشت تابلو اذن دخول ایستاده ام و برف روی چادرم لانه کند تا وقتی حرکت می کنم انگار شاخه ای پر برف را تکانده ای؟ می شود وقتی به اولین فرش گرم حرم که می رسد بنشینم؟ می شود بشکنم؟ می شود حرف نزنم چون سخت است؟ می شود برنگردم؟ می شود؟؟













پ.ن: می شود من آنجا کنار تو تمام شوم؟




+ دعایی به جان خسته جانی...


+ ما هم آدمیم..








موافقین ۷ مخالفین ۰ ۹۴/۱۰/۰۳
احلام

نظرات  (۹)

۰۴ دی ۹۴ ، ۰۰:۵۸ انارماهی : )
دلم همینجوری تنگِ حرم هست ...
پاسخ:
:(
تنگ انار ماهی را برسان به حوض صحنت ای شمس الشموس
به خود اجازه نمیدهد حرفی بزند.. سکوت میکند و در خود میریزد، تمام حرفها را میخورد، تمام استدلالهایش را مزه مزه میکند، میریزد در دلش تمام غصه هایش را و دردهایش را پنهان میکند از چشم دیگران، شاید کمی تمرین شود برای "کوه" بودن.. تمام اینها یک طرف.. خبرنداشتن از او طرف دیگر.. حالش چطور است?.... لعنت به اضطراب..
پاسخ:
شمس الشموس می بیند و دل می سوزاند بیش از خود شما به شما ...
شمس الشموس نگاهتان کند
۰۴ دی ۹۴ ، ۱۱:۳۳ معمولی نه چندان عمیق
می شود ؟
#آه
پاسخ:
شمس الشموس! معمولی نه چندان عمیق مرا نگه دار..
آه..
۰۴ دی ۹۴ ، ۱۹:۳۵ سَـ ـداد
می شود...
پاسخ:
شمس الشموس بتابد، می شود..
مطمئنم که می شود. و شاید هم شده است ..!!  
پاسخ:
آخ
چقدر دلگرم...

شمس الشموس دلگرمتان کند
کجایی دختر ؟
نظرات رو چرا فعال نمیکنی؟
متن به این خوشکلی نوشتی 
نمیای سر بزنی ببینی ملت چی گفتن در وصفت

بیشتر بنویس
پاسخ:
از کجا فهمیدی از قصد تایید نمی کنم؟ :))
لم یکن شیئا مذکورا

گفتم بگیرم چیزی بعد تایید کنم. همین الان یه چیزی گرفتم..

آره باید بیشتر بنویسد حضرت احلام
آید آن روز که من هجرت از این خانه کنم!

از جهان پر زده در شاخ عدم لانه کنم؟

رسد آن حال که در شمع وجود دلدار

بال و پرسوخته کار شب پروانه کنم

روی از خانقه و صومعه برگردانم

سجده بر خاک در ساقی میخانه کنم

حال حاصل نشد از موعظه صوفی و شیخ

رو بکوی صنمی واله ودیوانه کنم

گیسو خال لبت دانه و دامندچسان

مرغ دل فارغ از این دام و از این دانه کنم؟

شود آیا که از این بتکده بربندم رخت

پرزنان پشت بر این خانه بیگانه کنم؟

*

*

ساقیش را محکم تر بخوانید

ظاهرا که شده

برادر وخواهر ندارد

کلهم نور واحدند

 

پاسخ:
شعر قشنگی بود حقا!


بله خواهر فراخواند! چه خواندنی...
آغوش بانو چقدر گرم است..
خوشا بحال شما مجاورین! از چه جایی رزق میخورید...

۱۲ دی ۹۴ ، ۱۰:۲۷ ... یک بسیجی ...
حاجت روا انشاالله...
پاسخ:
ممنون
این پست عااااالی بود
پاسخ:
امام رضایی هستیدها :)))

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">