خیالِ تنیده

شاه نشین چشم من، تکیه گه خیال توست

خیالِ تنیده

شاه نشین چشم من، تکیه گه خیال توست

خیالِ  تنیده

بسم الله



خیالی خودکامه
در هم تنیده بالا می رود
تا به وصال برسد...




پیوندها

به کجا برم سری را که نکرده ام فدایت؟

دوشنبه, ۹ فروردين ۱۳۹۵، ۰۶:۳۰ ب.ظ


آدم های کاروان درک درستی از حس ایجاد شده در قلب من ندارند. وقتی همان روز اول کنار فرات به گل نشستم، سوال هایی که به بی جوابی من ختم می شد شروع شد. رئیس کاروان مردی است بس آرام، چشمانش می گویند که می فهمد، اما لبانش از قانون و قاعده ها حرف می زند. زور بی چارچوبی من بیشتر است و شاید حرف آخرم با او، تمام قانون ها را له می کند. وقتی می گویم من دردی دارم که فقط باید فرات جوابگو باشد وگرنه پایم را به حرم ارباب نمی گذارم! آرام از کنارم بلند می شود و می رود. امروز روز دوم است و هنوز فرات جوابی به من نمی دهد. شب با جانی خسته به هتل می آیم. زنی که همسفرم بوده نیشخند می زند و با زن کنار دستی اش پچ پچ می کند. همه در لابی هتل جمع شده اند. رئیس کاروان جلویم را می گیرد: دخترم ما به حرم می رویم، با ما نمیایی؟ چادر عربی ام را روی سرم جلو می کشم و موقع رفتن نه می گویم. می خوابم اما کاش خوابی در کار نبود تا کابوس ها را بیدار کند. یک ساعتی به اذان صبح مانده از هتل بیرون می آیم. جای خوبی مستقر شده ایم، شارع السدره. تا حرم دو قدم داریم و تا مقام صاحب الزمان چند قدم بیشتر. من چند قدم بیشتر میروم تا به مقام می رسم. نمی دانم چه نمازی است که  می خوانم. وقت می گذرانم تا اذان صبح بگوید. بعد از نماز می روم تا روز سوم را در پله های منتهی به نهر بنشینم. آری نهر، نهر بیشتر به دلم می نشیند تا رود. نهرالحسینیه که از فرات انشعاب یافته و خجلتی آرام با خودش به یدک می کشد. به آب خیره می شوم اما خوابم می آید. خوابی ترش و شیرین که تا گرگ و میشی هوا طول می کشد. او اذن ورود به حرم ارباب را می دهد و باز فرات از زیر سوال من شانه خالی می کند. اذن او تمام بهانه هایم را بر باد می دهد. به شارع السدره بر می گردم که گویی سدره المنتهی است. پیشتر شنیده بودم که می گفتند اول باید به حرم عباس بروی و بعد از اجازت از او به سمت حرم حسین راهی بشوی. با اذن او دیگر خرده ای بر من وارد نیست اگر یکراست از حرم ارباب سر دربیاورم. خورشید به آسمان صبح حرم می تابد. و من به دیدار خورشید در قتلگاه می روم...









+درمان درد عاشقان صبر است و من دیوانه ام




پ.ن: سخت است بر کربلا ندیده ای که شرح کربلا دهد




عکس: ارسالی از یک دوست عزیز که دیروز یادی از ما در این هوای کربلا کرده بود..

ببخشید نوشت: ببخشید که که پست ها این حال و هوایی شده اند



موافقین ۳ مخالفین ۰ ۹۵/۰۱/۰۹
احلام

نظرات  (۶)

حالِ عجیب
مثه حال الان من کنار حضرت رضا 
پاسخ:
خوشابحالتان..
ما در خیال رفتیم...
وای چه سفری بود...
پاسخ:
سفری از مسافری که به چشم ندیده...
تنها به عشق کرب وبلا میکشم نفس
دنیا بدون حسین به دردم نمیخورد
پاسخ:
دم حسین و بازدم زینب بود....

دست من و تو نیست اگر نوکرش شدیم

خیلی حسین زحمت ما را کشیده است.


نوشته هاتون خیلی متفاوت شده.

ان شاأالله موفق باشی.

پاسخ:
حاصل عقل بُوَد عشق  و جنون میوه ی اوست
هر که از عشق تو دیوانه نشد عاقل نیست


سپاس
چه تفاوتی؟

۱۱ فروردين ۹۵ ، ۰۰:۳۹ ...:: بخاری ::...
واقعن باید اول رفت سراغ ابالفضل.
پاسخ:
باید جلوی ادب، ادب کنیم و بعد نزد ارباب برویم..
خیلی نگرفت منو 
نسبت به متن های دیگه ت ضعفش مشهود بود
نمیدونم چیش مشکل داشت 

راستی 28 ام همین ماه راهی کربلام ایشالا
پاسخ:
برای خودمم همینطور بود..

چه غریبانه وار اطلاع میدی
:( 
کلا محل نمیدی به ما

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">