چهارمین روزی خوار خدا
سه شنبه, ۹ خرداد ۱۳۹۶، ۰۸:۰۶ ب.ظ
وقتی تابوت دست به دست می چرخید باران می آمد. همان باران های معروف شمال. سید محمد پایش توی گل ها غرق بود. اما دوست داشتم دستش را بگیرم و احدی بغلش نکند. سید رضا گفته بود بچه مان پسر بشود که از تو نگه داری کند. حالا که تابوت میان گُل ها غرق بود به محمد نگاه می کنم. یکی شده شبیه او. چشم هایش، موهایش، حتی راه رفتنش. پسرم چه زود دارد مثل او می شود برای نگه داری از من. درست از روز تشییعش!
+ شهید مدافع حرم، سیدرضا طاهر
شهید خان طومان، شهید خطه ی مازندران، درود بر روان پاکت
صلواتی نثار لبخند محمدش
پ.ن:
بازآی و دل تنگ مرا
مونس جان باش
وین سوخته را
محرم اسرار نهان باش
"حافظ"
۹۶/۰۳/۰۹