خیالِ تنیده

شاه نشین چشم من، تکیه گه خیال توست

خیالِ تنیده

شاه نشین چشم من، تکیه گه خیال توست

خیالِ  تنیده

بسم الله



خیالی خودکامه
در هم تنیده بالا می رود
تا به وصال برسد...




پیوندها

هجدهم مهر

دوشنبه, ۱۸ مهر ۱۴۰۱، ۰۹:۴۲ ب.ظ

 

دیده شدن

مسئله ای بود که تا به امروز فکر میکردم قبیح ترین کار دنیاست. ولی بعد این همه عمر تازه بهرام عظیمی می‌ایستد توی قاب تلویزیون و می‌گوید دیده شدن چیز بدی نیست. و اساسا هنرمند را باید مخاطب تایید کند نه خودش!

حالا من به بهرام عظیمی میگویم: تغییر سخت است.

برای من تنبل تغییر کردن چیزی مثل جان دادن است

کاش جان می‌دادیم برای تغییر

 

 

 

+امروز علیرضا هیچ روی خط اعتدال نبود. به محض اینکه رویم را برمیگرداندم گریه میکرد.

بچه جان چرا احساس امنیت نمیکنی؟

مگر من تو را ول میکنم که اینقدر میترسی؟

 

+ کارهایم روی زمین ماند، دقیقا روی زمین!

بدم می‌آید، حس بدی میگیرم

 

+در حین نوشتن این مطلب علیرضا جلوی من شنا می رود، سرش را می‌آورد بالا و به من نگاه می‌کند و لحظه ای بعد پایین!

دقیقا یعنی چه!؟؟

 

 

موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۱/۰۷/۱۸
احلام

نظرات  (۵)

۱۸ مهر ۰۱ ، ۲۳:۳۰ پلڪــــ شیشـہ اے

:)) اون حرکتش یعنی میخوام شروع کنم سینه خیز برم.

چندماهشه الان؟

هشت ماهشه؟ از این سن اضطراب جدا شدن از مادر رو دارن.

پاسخ:
سینه خیز که میره
عید به دنیا اومد دیگه خواهر، یادت رفته ها!

ای جونم:) دقیقا مثل نرگس... خیلی کلافه میشم گاهی، همش منتظرم آروم بگیره به کارهام برسم. ولی بعد یه ساعت که آرومه، دلم براش تنگ میشه.

نمونه اش امروز، از صبح به سری کار واجب فوری داشتم ولی نرگس دقبقا تو حالت وابستگی بود. همش نگاهش میکردم باهاش حرف می‌زدم، ولی باز می‌دیدی سرش رو میذاره رو زمین و مظلومانه گریه می‌کنه. دیگه مگه میشه بشینی، می‌رفتم کلی بغل و ناز و ...، باز دو دقیقه بعد از رفتن، نق می‌زد.

عصر بردمش حموم که خداروشکر یکم خوابالو شد، خوابید بعدش.

پاسخ:
کلا بچه متوجه میشه که میخواهی از سر خودت بازش کنی
نمیدونم چجوری

دیروز من فکرم درگیر بود اینم مدام نق میزد
امروز دیگه از خواب پاشدم گفتم باید یه جور دیگه عمل کنم
کلا با شادی حرف زدم همه چیز ول کردم نشستم کنارش بازی کردم
هی تو ذهنم نگفتم حالا بازی کنه من برم پی کارم یا بخوابه
اینطوری خیلی بهتر کنار اومدیم با هم
کمتر نق زد، شارژم بود
منم حالم خوش شد

میگم چقدر میدونن، و ما چقدر ناآگاهیم که فکر می‌کنیم درک نمیکنند
۱۹ مهر ۰۱ ، ۰۹:۴۹ پسر انسان

+ ولی با همه این حرف ها طوبی للغربا

+ این روز ها همه ما در هر سنی بی قراری را داریم تجربه می کنیم

+ خوبه روی زمین مونده میشه برش داشت، بعضی وقت عین بادبادک میره هوا امید به بازگشت صفر میشه!!

پاسخ:
روزهای سخت هم میگذره، روزهای ظهور میرسه ان شاالله

آره روی هوا رها بشه بدتره :)

اره دقیقا همینطوره، منم اینو فهمیدم. وقتی همش تو فکرم زودتر آروم شه برم پی کارم اصلا آروم نمیشه. ولی وقتی همه توجهم رو میارم پیش خودش، زودتر شارژ میشه. حتی اگه قرار باشه بخوابونمش ها، اگه ذهنم درگیر باشه نمی‌خوابه

 

شما غذا کمکی رو شروع کردی آیا؟

 

پاسخ:
آره کم و بیش
علیرضا ۴ فروردین به دنیا اومده،  ۶ ماه پر کرده
انگار کار سختیه 
فعلا فرنی میدم ولی اغلب نمیخوره
کم کم چیزای دیگه هم باید امتحان کنم 
۲۰ مهر ۰۱ ، ۰۳:۲۳ پلڪــــ شیشـہ اے

حافظه ام یاری نمیکنه خواهر :)) ببخش

پاسخ:
عوا ببخش برای چی
انتظاری نمیره همه یادشون باشه که

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">