خیالِ تنیده

شاه نشین چشم من، تکیه گه خیال توست

خیالِ تنیده

شاه نشین چشم من، تکیه گه خیال توست

خیالِ  تنیده

بسم الله



خیالی خودکامه
در هم تنیده بالا می رود
تا به وصال برسد...




پیوندها

هشتم آبان(یادداشت چهارم)

يكشنبه, ۸ آبان ۱۴۰۱، ۱۰:۴۲ ب.ظ

 

امروز مشهد سرد شد. علیرضا انگار شده بود دو تا لپ که دورتا دورش را کاموا پیچ کرده باشند. بعد از نماز مغرب داشتیم از آزادی میرفتیم انقلاب که چشممان خورد به مهمانسرا. من گفتم بیا بریم ما هم غذا طلب کنیم. گفتند اپلیکیشن نصب کنید تا بعد قرعه کشی فیش بگیرید. گفتیم پارسال گرفته ایم و تا سه سال محرومیم. اما واقعا چه کسی تعیین می‌کند که ما محروم باشیم از غذای حضرتی؟

خادمی که کنار در ورودی ایستاده بود با علیرضا گرم گرفته. علیرضا را بغل می‌گیرد و میبرد. نمی‌دانم کجا! فقط می‌گوید بیا بریم بچرخیم کوچولو.

ما هم مشغول اپلیکیشن هستیم تا باز شانس خودمان را امتحان کنیم. همسرم می‌گوید خوب علیرضا که امسال به دنیا آمده از شماره کارت ملی او شرکت میکنیم برای گرفتن فیش!

خادم که چرخی زده، علیرضا به بغل چند نفری از زائران را رفع و رجوع می‌کند. عکس میگیرم از این تصویر.

هدیه امام رضا در بغل خادم امام رضا.

 

 

 

 

 

 

+

دور و بر حرم تا کیلومتر ها از هر جهت و خیابانی پر از بازار است، پر از چیزهای خواستنی. چرا زائر اینقدر خرید توی دلش جمع شده؟

 

 

 

 

موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۱/۰۸/۰۸
احلام

نظرات  (۲)

۰۹ آبان ۰۱ ، ۱۵:۴۶ پلڪــــ شیشـہ اے

به به

چه قدر بهم چسبید.

زیارتتون قبول عزیزم. ان شاءالله که غذای حضرتی هم قسمتتون میشه.

چشمام قلبی قلبی شد از پایان

پاسخ:
قربانت
ان شالله به زودی روزیت بشه حرم‌و قلبت کلی اکلیلی بشه
۱۰ آبان ۰۱ ، ۰۰:۱۸ پلڪــــ شیشـہ اے

ممنووون ممنوووون ^____^

 

ان شاءالله از دعای خیرررررت

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">