خیالِ تنیده

شاه نشین چشم من، تکیه گه خیال توست

خیالِ تنیده

شاه نشین چشم من، تکیه گه خیال توست

خیالِ  تنیده

بسم الله



خیالی خودکامه
در هم تنیده بالا می رود
تا به وصال برسد...




پیوندها

طعم گس امروز

دوشنبه, ۸ شهریور ۱۳۹۵، ۱۲:۵۰ ق.ظ


صبح که از خواب بیدار شدم، طعم گس امروز را حس کردم. درست همان معنی که دهخدا برای کلمه گس آورده است.طعمی مثل سنجد و به نارسیده!

به دیدار ام مائده رفتم. نمیدانم باید برای بیمار سرطانی چه چیزی برد، موز می خرم. از دیدنم خوشحال می شود، می گوید پس تو فلانی هستی که اینقدر ازت تعریف می کنند! جوان است خیلی جوان، همان طور که مائده نوجوان است و من در آن قضیه ی فانی به او اجازه فعالیت ندادم و حالا می بینم به خاطر قضیه ی مادر به چه پختگی ای رسیده! نازنین زینب را شش ماه زودتر از شیر گرفته اند و هنوز عصبی است بابت ندیدن های مادرش! شیمی درمانی باید آغاز بشود و من اصلا نمی دانم باید چطور با بیمار سرطانی حرف زد! به بیخود بودن خودم امروز پی بردم. چقدر نگران سه دخترانش می باشد. می گوید مائده را عروس کنم زودی تا حداقل عروسی اش را ببینم!

اعظم مرا به خانه شان می برد! اصلا نمی دانم چطور می شود که حرف می رود سمت فوت مادرش! از نیروی فوق العاده اش در دفن مادرش حرف می زند! و من آن روز را به خاطر میاورم که چقدر اعظم به آداب میت مسلط بود و حیا از سر و رویش میبارید! از مرگ پدرش هم حرف می زند! برای من عجیب است حرف هایش! می گویم خدا این ها دیگر کیستند؟ چقدر خدا را در لحظات سخت راحت و ساده می بینند! حالا اعظم و ام البنین تنها زندگی می کنند و تمام خواستگارانشان بهانه هایی جالب از یتیمی این دو می آورند و سنشان رو به فزونی می رود!

به جلسه شیخنا می روم. خانم وادی من را به آشپزخانه می برد و دور از چشم همه ماچم میکند! دلم خیلی برایش تنگ شده بود! دوست 50 ساله داشتن خیلی خوب است. خانمی تازه وارد است و با سوالاتش همه ما را می خنداند! شیخنا هم جواب هایش را با حوصله می دهد. از صحبت کردن خدا با ما می گوید، هوالاول والاخر و الظاهر و الباطن! همین آیه لو می دهد که خدا همه جوره و در هر شکلی با ما حرف می زند. فقط توجه ما توجه نیست.

سوار تاکسی میشوم و می خواهم افطار را به خانه برسم تا مامان تنها نباشد. بین راه سه تا پسربچه ی کرو کثیف و درب و داغان جلوی ماشین را می گیرند و می گویند پول نداریم، سوار می کنی؟ راننده هم سوارشان می کند! در جامعه ما به آن ها می گویند کودکان کار، و شاید ولگرد! از اول تا آخر یکبند از آرزوهایشان برای محرم حرف می زنند! گویا عاشق اسب اند! در هوای خریدن کره اسبی هستند تا اسب امام حسین باشد و این ها هر شب دسته راه بیاندازند و اسب را با خود ببرند! حرف هایشان را دوست دارم حتی اگر همه اش به همدیگر بپرند! متوجه می شوم که یکی شان گاه پیش پدرش می رود و گاه پیش ننه اش! خودشان می گفتند ننه! یکی اما از کتک عمویش در رفته بود و حسابی داشت ماجرا را تعریف می کرد. وقتی داشتم پیاده می شدم راننده عذرخواهی کرد که این بچه ها مخم را خوردند! به راننده نگفتم که بسیار برایم شیرین بود، هر چند عمق تلخی داشت!

اذان را وقتی در تاکسی دوم بودم گفتند! مامان روزه اش را باز کرده بود و من نرسیده بودم. وقتی سر سفره نشستم، طعم گسی در دهانم بود. شاید علاجش  یک جرعه آب بود. سلام بر حسین....










پ.ن: بعضی روزها، خواه ناخواه اینطور پیش می رود. آدم ها ی آن روز آنقدر پر رنگ می شوند که خودم را گم می کنم. و چه خوب است این گم شدن ها!



+تقاضای عاجزانه دعا برای شفای ام مائده که نازنین زینبش هنوز به دوسال نرسیده! 






 





موافقین ۳ مخالفین ۰ ۹۵/۰۶/۰۸
احلام

نظرات  (۶)

ای دل غمدیده حالت به شود دل بد مکن

وین سر شوریده باز آید به سامان غم مخور

گر بهار عمر باشد باز بر تخت چمن

چتر گل در سر کشی ای مرغ خوشخوان غم مخور

دور گردون گر دو روزی بر مراد ما نرفت

دائما یکسان نباشد حال دوران غم مخور




واقعا حرفی نبود برای گفتن
قبول باشه
پاسخ:
قصد غم اندودی نبود
صرفا برای دیدن دور و اطرافمان نوشته شد..
خود را ندیدن یک قدم به جلو رفتنه
"اینقدر درد هست که دیگه مجالی به دیدن خود نمیرسه"
اینجور مسلمان شدنم آرزوست!
.
.
انشالله به حق حضرت مادر علیها السلام شفا بگیرند
پاسخ:
کاش که اینطور بشویم و خودمان را نبینیم..

ان شالله
۰۸ شهریور ۹۵ ، ۱۷:۱۶ انــــــ ـار
طعم گسش را من هم حس کردم...


دعا میکنم برایش که دخترش هم سن و سال دختر من است... :-(
پاسخ:
خدا جفتتون رو برای هم نگه داره..
۰۸ شهریور ۹۵ ، ۲۲:۱۹ پلڪــــ شیشـہ اے
ان شاءالله شفای عاجل نصیب شون بشه.

چه روز خاصی ...
پاسخ:
ان شالله

ان شاء الله که حالشون خوب بشه
پاسخ:
ان شالله
احلام درود. آفرین به اینهمه ذوق
www.partchap.com
شماره تماسمون:
02188756411
پاسخ:
آفرین بر ذوق شما
همراه با شماره تماس

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">