خیالِ تنیده

شاه نشین چشم من، تکیه گه خیال توست

خیالِ تنیده

شاه نشین چشم من، تکیه گه خیال توست

خیالِ  تنیده

بسم الله



خیالی خودکامه
در هم تنیده بالا می رود
تا به وصال برسد...




پیوندها

اولین پرده ی شب جمعه

جمعه, ۱۲ شهریور ۱۳۹۵، ۱۲:۱۲ ق.ظ



دست می گذارد روی پیشانی ام. قدبلند و هیکلی تر از هر عربی است. نگاه می کند در چهره ی او و عربی بلغور می کند! لعنت به من که عربی نمی دانم و او می داند. رویم را برمیگردانم، از پنجره تابلو نئون پیداست: "مستشفی" . سرعت روشن و خاموش شدنش روی دور تند است. تا رویم را برگردانم اتاق خالی شده است. حالا می خواهم باز هم چشم هایم را ببندم. کفش هایم در دست، سر بالا نمی کنم و فقط پاهایم را می بینم. او به شانه ام میزند: رسیدیم جایی که می خواستی سلام بده! سرم را بلند می کنم، گنبد در هاله ای از مه است. پرچم قرمزش روی آرام گوشه ای از گنبد را پوشانده. دیگر نمی بینم. هیچ چیز!

چشم باز می کنم، تابلو مستشفی خاموش شده! او کنارم نشسته، اضطراب از نگاهش پیداست و شاید عصبانیت! می خواهم حرف بزنم ولی نمی توانم. اول لب هایش را جمع می کند بعد حرفش را می زند: تب تو الان چهل و دو درجه است! می فهمی!؟

حرف میزند و میزند و من تبم تکان نمی خورد. دستم را بالا می برم: فقط یکم روضه بخون، نتونستم تو حرم گریه کنم! انگار راز تبم را کشف کرده است. صندلی را نزدیک تخت می کشد. انگار می خواهد حرف خصوصی با من بزند: حسین وقتی به زمین کربلا رسید، اسب ها از حرکت ایستادند. حسین را حرکت نمی دادند! زینب پرده محمل کنار کشید و به اسب خیره شد که فرمان حسین نمی برد. حسین چشمش به چشمان زینب افتاد. هر دو فهمیدند اینجا همان وعده گاه عشق است. حسین به آرامی از اسب پیاده شد. اما روز دهم حسین طور دیگری از اسب.........







پ.ن: نمی دانم چرا ولی، دلم بال بال می زند شب های جمعه ی اینجا را پرده ی ارباب بزنم. به رسم تکایایی که از کودکی همه مان جیره خارشان بودیم..

نمی دانم تا کی، به چه کیفیت و کمیتی! شاید اصلا آخرینش باشد. اما نیتم پرده های بیشتری می طلبد. شاید هم فقط چهل پرده...





+ خیلی خسته بودم. و شاید تبدار. به زور خودم را کشاندم پشت سیستم تا این شب جمعه هدر نشود. ببخشید کم و کاستش را. قطعا چنین لقمه هایی برای همچو منی بزرگ است. دیگر شما می مانید و نیت ها خودتان...




موافقین ۵ مخالفین ۰ ۹۵/۰۶/۱۲
احلام

نظرات  (۶)

بسیار عالی
مستدام باشید در این راه
مدد حضرت ارباب یارتان
پاسخ:
ان شالله ارباب روزی همه مان بکند..

حالِ ما دیوانگان ماهِ محرّم بهتر است
من حسینی هستمُ در روضه حالَم بهتر است
خوب را از بَد نمی سازند جدا وقتِ کَرَم
گفته آقایِ کریمم جِنسِ دَر هَم بهتر است...
پاسخ:
در هم نخرند که بیچاره ایم :(
یا کاشف الکرب عن وجه الحسین...
پاسخ:
اکشف کروبنا بحق اخیک الحسین...
۱۳ شهریور ۹۵ ، ۱۴:۴۶ انــــــ ـار
ممنون بابت حال خوبی که به من دادی با این پست...
پاسخ:
خداروشکر
رزق مدام این خانه باشد ان شاءالله...
پاسخ:
ان شالله
یه هویی بهش رسیدم.

دلم پرده میخواست...رسیدم به اولیش.

پرده ها مستدام ...

ان شاء الله زیر خیمه امام زمان عج قلم بزنی.
پاسخ:
یهویی اینجا چ می کنی
اونم بعد تحویل سال :)

دعا کن که این قلم مال خودشون باشه، نه من

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">