خیالِ تنیده

شاه نشین چشم من، تکیه گه خیال توست

خیالِ تنیده

شاه نشین چشم من، تکیه گه خیال توست

خیالِ  تنیده

بسم الله



خیالی خودکامه
در هم تنیده بالا می رود
تا به وصال برسد...




پیوندها

من و..

جمعه, ۲۶ شهریور ۱۳۹۵، ۰۶:۳۸ ب.ظ



چند روزی است فکر می کنم زیادی تغییر کرده ام. وقتی زیر سپیدارهای تبریزی کنار جاده به سگی نان دادم  و گفتم تو مادری، من را دعا کن! فهمیدم چیزی در من تغییر کرده است.

وقتی یکهو یاد پنج سال پیش می افتم که در روز آذری و برفی از دندانپزشکی برمی گشتم و از درد دندانم هیچ نمی فهمیدم از بس عاشق سرما بودم، یعنی اتفاقی برایم افتاده!

وقتی بعد از دوهفته پایم به خانه می رسد و شروع می کنم به شمردن انارهای ریزه و میزه ی درخت و می گویم هشت تا هستند به نیت امام رضا یعنی حالم دگرگون شده است.

شاید از عواقب آمدن پاییز است. آدم وقتی دلتنگ چیزی است، به نزدیکی اش که می رسد حالش دگرگون می شود. آخر پاییز ماه  آدم های عاشق است. هر چند عاشق نیستم، اما دلم برای ادا و اطوار های عاشق گونه ی پاییزی ام تنگ شده است.

راستش را بخواهید صدای قلبم بم شده است. از عوارض وسعت است یا پیری، نمی دانم..

















پ.ن: احلام می خواهد شیوه اش را عوض کند... دعایش کنید... زلزله ای باید

       







سخت نوشت: چند روز است ابوعلی رفته است و من تازه امروز خلوتی یافته ام تا راحت بنشینم و کمی با خودم کنار بیایم که: ابوعلی رفت!

یک سوال بزرگ: حالا رسالت ابوعلی را چه کسی انجام می دهد؟

 همه را دلاور خطاب می کرد، فکر می کنم راه ابوعلی فقط دلاورها را می خواند.....







+ بعد از دوهفته به خانه برمی گردیم. ببخشید که فرصت خواندنتان را نداشتم.





موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۵/۰۶/۲۶
احلام

نظرات  (۴)

اسلام بی دلاور نمی ماند.
ابوعلی ها هستند....
پاسخ:
بسم الله
پادشاه فصل ها پاییز...

خوش به حال ابوعلی
پاسخ:
چه بارگاه خوشرنگی...
شاه فصول پاییز قصد جلوس دارد
باران بگو ببارد یکدم درشت و دلخواه

باران بگو ببارد تا شسته رفته باشد
هم پیش روی خیمه، هم پشت بام خرگاه
پاسخ:
چه تصویر سازی ای :)

ممنون، بوی بارون روی خاک بلند شد..
خوشحالم که یه چیزایی داره عوض میشه برات 
وقتی دل آدم از رکود دربیاد آدم حسهای نو پیدا میکنه 

حس میکنم داری ازم دور میشی
حس خودمه با تایید و تکذیب تو شدت و ضعف پیدا نمیکنه 

پاییز فصل منه همیشه عاشقش بودم
اما برای اولین بار تو عمرم از اومدنش خوشحال نیستم 
پاسخ:
حس نو نیست انگار، اما دلم میسوزه که حس گذشته ام برنمیگرده..

من دارم از همه دور میشم انگار..
قایقی خواهم ساخت
دور خواهم شد از این خاک غریب..

منم عاشقشم
می تونم بگم دلم برای رفتن در بادها تنگ شده، خیلی
وقتی بیاد هوایی اش میشی

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">