جلد اول پر :)
بعضی ها برایشان سخت است که یک کتاب 4 جلدی بخوانند. مثل کوهی است که در اولین نگاه با خودشان می گویند عمرا بتوانم آن را صعود کنم! پس کلا بی خیالش می شوند. ولی باید بگم جنگ و صلح از آن کتاب هاست که دوست داشتم بیشتر از 4 جلد بود :)
وقتی تولستوی صحنه های سربازی مغرور در طلوع صحنه ی جنگ توصیف میکند آنقدر دل انگیز است که اصلا انگار نه انگار جنگ است! و بیشتر صحنه ای عاشقانه به نظر میرسد
وقتی دشمن خود را نه احمق بلکه نابغه جنگی میداند کیف میکنم. آدم یکجورهایی هم دشمن را دوست دارد هم خودی را :)
از یک شخصیت که همه از او بدشان آمد من یکی خوشم آمد، آن هم پدر ماریا و آندره، به شدت سخت گیر ولی انسان! دخترک احمقش را با سختگیری اش نجات داد!
پ.ن: تولستوی هیچ چیز اضافه ای نساخته و این یکی از حسن های کتاب است. چون اغلب کتاب های چند جلدی از توصیف ها و مطالب بی ربط پر می شوند.
+ پیش به سوی جلد 2 :)