خیالِ تنیده

شاه نشین چشم من، تکیه گه خیال توست

خیالِ تنیده

شاه نشین چشم من، تکیه گه خیال توست

خیالِ  تنیده

بسم الله



خیالی خودکامه
در هم تنیده بالا می رود
تا به وصال برسد...




پیوندها

نهم مهر

شنبه, ۹ مهر ۱۴۰۱، ۱۱:۵۹ ب.ظ

 

شاید این لحظه از زندگی ام هیچوقت تکرار نشه

پس می نویسم شاید عطر و بوش، لابلای کلمات بمونه

دو تا مرد خانه خوابیدند. اسباب بازی ها و ریخت و پاش هال را مرتب میکنم. یک چایی لیوانی برای خودم میریزم. گوشه پنجره را باز میکنم تا باد شبانگاهی پاییز بتواند به راحتی وارد خانه بشود. یک انگشتم را فرو میکنم داخل ظرف سفالی شیر. هنوز گرمایش گاز می‌گیرد و آماده زدن ماست نیست. می نشینم و به کابینت تکیه میدهم. پاهایم را دراز میکنم. باد می آید. ملایم و خنک.

شده ام‌ شبیه آن مامان ها که دیرتر از همه می‌خوابند و زودتر از بقیه بیدار می شوند. یعنی اگر اینطور نباشی زندگی نمی‌چرخد.

امروز هم دویده ام. به همه جا و از همه کس. با زور خانه را برای سکونت آراسته ام. شاید هنوز گوش و کنار خانه باشد جایی شلخته و پر‌گرد و خاک.

ولی خوب در همین حد هم از خودم راضیم

دلم میخواهد در این لحظه بنشینم و خالی باشم از همه چیز..

خالی خالی

 

 

 

 

موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۱/۰۷/۰۹
احلام

نظرات  (۱)

۱۰ مهر ۰۱ ، ۰۲:۲۴ پلڪــــ شیشـہ اے

خدااااااقوت خداااااقوت

به به که چه قدر این فراغت بال مزه میده

ای جان. قربون دستات مادر که ماست میبندی🌸🌼🌻

پاسخ:
خدا به شما هم قوت بده مامان جان

عمر میگذره، چی میمونه ؟

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">